کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی
شنبه, ۹ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۸ ق.ظ

تجلی بصیرت بود آن روز

نُه دی نور ایمان منجلی بود

نُه دی ذکر لبها یا علی بود

نُه دی روز مرگ اهل فتنه

نُه دی روز بیعت با ولی بود

*

نماد صبر و عزت بود آن روز

شکوه استقامت بود آن روز

تمام نقشه ها شد نقش بر آب

تجلی بصیرت بود آن روز

*

نُه دی روز حق، روز خدا بود

شکوه غیرت اهل ولا بود

دم «یا لیتنا کنّا معک» داشت

نُه دی «کل ارض کربلا» بود

 

+ ضرورت لحظه شناسی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب

۰ نظر ۰۹ دی ۹۱ ، ۰۹:۳۸
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۲۵ ب.ظ

بیا و پس بگیر انگشتری را

غریبی، بی‌قراری، عصر جمعه
دو قطره اشک جاری، عصر جمعه
تو می‌دانی چه آورده به روزم
همین چشم انتظاری عصر جمعه

شب هجران، دل پر درد، باران
میان چشم من گل کرد باران
در این دنیای حسرت مرده بودم
ولی بوی تو را آورد باران

دو چشم تو مُحَرّم در مُحَرّم
پر از اندوه و اشک و حزن و ماتم
فقط یک حرف از غم‌هات کافی‌ست
ز یادم می‌رود غم‌های عالم

بُوَد ذکر سوارانت: اباالفضل
شود لبیک یارانت: اباالفضل
فرات خون شده چشمان عالم
بیا جان عموجانت اباالفضل

۰ نظر ۰۲ آذر ۹۱ ، ۱۹:۲۵
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۱۴ ق.ظ

ندارم توشه ای غیر از نداری

من و شور و نوا شب‌های جمعه
وَ قلبی مبتلا شب‌های جمعه
قیامت می‌شود در صحن قلبم
به یاد کربلا شب‌های جمعه

نگاهی کن به چشم بی‌قرارم
که بارانی تر از ابر بهارم
فقط یک آرزو در سینه مانده
هوای دیدن شش‌گوشه دارم

من و آشفتگی و بی‌قراری
نگاهی کن به اشک و آه جاری
مرا با دست خالی برمگردان
ندارم توشه ای غیر از نداری

۰ نظر ۰۱ آذر ۹۱ ، ۱۱:۱۴
یوسف رحیمی
سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۱۷ ق.ظ

تماشایی شده مهمانی من

تماشایی شده مهمانی من

دل آشفته و طوفانی من

همه در کوفه بیعت می شکستند

به مهر سنگ بر پیشانی من

 

نسیم آورده با خود بوی سیبی

نمانده از غمت در دل شکیبی

همین جا پرده ها افتاد و دیدم

به روی نیزه ها شیب الخضیبی

 

سرم آقا به قربان سر تو

دو طفل من فدای اصغر تو

گرفته خواب را از چشمم این غم

که در بند اسارت خواهر تو ...


شب اول میان کوفه غوغاست
گمانم هر کسی در فکر فرداست
گریز روضه از دارالاماره ست
سری بر روی نی از دور پیداست

۰ نظر ۲۳ آبان ۹۱ ، ۰۸:۱۷
یوسف رحیمی
سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۵۸ ق.ظ

اگر تا کربلا رفتی دل من...

شب اشک و شب آه و شب غم

شب دلواپسی و حزن و ماتم

میان سینه قلبم بیقرار است

محرم آمده ای دل محرم

 

سر آمد دوره ی خاموشی من

ببین تاب و تب چاووشی من

رسیده روزهای غربت تو

رسیده وقت مشکی پوشی من

 

محرّم ماه ایثار است و غیرت

رسیده موسم تجدید بیعت

اگر تا کربلا رفتی دل من

مشو راضی به کمتر از شهادت

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۱ ، ۱۱:۵۸
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۳۲ ب.ظ

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

ز خاک چادر زهرا سرشت قلبم را
زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد

سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت
به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد

مرا اسیر غزل‌های چشمتان می‌خواست
نگاه روشنتان را کمیت‌پرور کرد

به من اجازه بده تا که شاعرت باشم
دوباره یک سحر جمعه زائرت باشم

۰ نظر ۰۸ آبان ۹۱ ، ۱۳:۳۲
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۲۱ ق.ظ

آسمان کوچ کرده از این شهر

سوی کوفه میا که پیچیده

بوی غربت میان هر کوچه

باز تکرار بی وفائی هاست

باز دستان بسته در کوچه

 

حسّ دلتنگی قفس دارد

آسمان کوچ کرده از این شهر

عشق و احساس و عزت و غیرت

هم زمان کوچ کرده از این شهر

 

این قبیله چقدر بی دردند

بی حیائی ست خصلت کوفه

مشک‌ها طعم تشنگی دارد

و سراب است بیعت کوفه

 

۰ نظر ۰۳ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۱
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۰۴ ق.ظ

السلام علیکم یا انصار اباعبدالله الحسین(ع)



ای منتقم خون شهیدان برگرد

از مشرق پر فروغ ایمان برگرد

با سیصد و سیزده مسیحائی دم

با همت و باکری و چمران برگرد

 

 

+ با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود

    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۱ ، ۰۹:۰۴
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۰۷ ق.ظ

السلام علیکم یا انصار اباعبدالله الحسین(ع)

بچه ها

اگر شهر سقوط کرد

آن را دوباره فتح می کنیم

مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند.

شهید محمد جهان آرا

 

در فتح و دلاوری نخستین شهر است

مدیون حماسه های تو این شهر است

جانا ! تو محمّد جهان آرایی

چشمان تو فاتحان خونین شهر است

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۱ ، ۰۸:۰۷
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۱۹ ق.ظ

احیا کنندۀ کلمات محمدی

💠 امام صادق(علیه‌السلام) از قول جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌فرمایند:

سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلوات‌الله‌علیه) یقُولُ إِنَّک سَتُدْرِک رَجُلًا مِنِّی اسْمُهُ اسْمِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی یبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛

رسول خدا(صلوات‌الله‌علیه) به من فرمود: تو مردى از خاندان مرا درک می‌‏کنى، که نامش نام من و شمائل او شمائل من است، می‌‏شکافد دانش را شکافتنى.

📗 الکافى، ج‏۱، ص۴۷۰


سیلاب می‌شویم و به دریا نمی‌رسیم
پرواز می‌کنیم و به بالا نمی‌رسیم

این بال‌ها شبیه وبال‌اند، اَبترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی‌رسیم

این چشم‌های خیس و تهی‌دست شاهدند
بی‌تو به جلوه‌زار تماشا نمی‌رسیم

تا بی‌کرانه‌های حضور الهی‌ات
پر می‌کشیم روز و شب اما نمی‌رسیم

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو مولا نمی‌رسیم

این حرف‌ها نشانۀ تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۱۹
یوسف رحیمی