کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۶ ب.ظ

روضهٔ آخر

ای اشک چاره‌ای! غم کوثر نگفتنی‌ست
باران! ببار! روضه سراسر نگفتنی‌ست

با آن‌که روضه خواندن ما با کنایه است
اما هنوز روضهٔ مادر نگفتنی‌ست

تاریخ شرم دارد از آن روزهای تلخ
آن روزهای بعدِ پیمبر نگفتنی‌ست

جا مانده بین کوچه دل بی‌قرارمان
اما حکایت گل پرپر نگفتنی‌ست

باران شوی اگر نود و پنج روز، باز
حال غریب مادر و دختر نگفتنی‌ست

آن‌شب وصیتش به علی ناتمام ماند
باران گرفت... روضهٔ آخر... نگفتنی‌ست

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۶
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ

فاطمهٔ دومین

با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
 
عطر بهشت در نفست موج می‌زند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
 
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شورآفرین شدی
 
بی‌شک برای مادری زینب و حسین
شایسته‌ای که فاطمهٔ دومین شدی...

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۵
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ب.ظ

خیر العمل

زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَک بر وجه أحسنش

زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش

هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می‌چکد ز تماشای گلشنش

زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می‌دهد از شوق دیدنش

از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش

دیگر از این چه مرتبه‌ای باشکوه‌تر
باشد بزرگ کرب‌وبلا طفل دامنش

«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی‌ست
از عاشقانه‌های سحرهای روشنش

بی‌شک منا و مکه دگر مُحرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش

شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۲
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۹ ب.ظ

صد و ده پنجره اعجاز

ای که از روز ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو

سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو

کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۹
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ب.ظ

آینۀ زهرا

در علم و فضیلت و ادب، دریایی
در عصمت و صبر و حلم، بی‌همتایی
سجادۀ تو شمیم کوثر دارد
تو آینۀ حقیقی زهرایی

ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
در حجب و حیا آینۀ فاطمه‌ای
در وقت خطابه شور حیدر داری

ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب
در شام نیفتاده‌ای از پا، بانو!
یک لحظه در این مقابله چون زینب

هر چند که بی‌صبر و قراری بانو!
هرچند غریب و داغداری بانو!
در کوفۀ بی‌کسی و شام غربت
چون کوه وقار، استواری بانو!

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۵
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ب.ظ

فدای غربتت

شب قدری و قدرت مانده مکتوم
میان شیعه هم هستی تو مظلوم
فقط نام تو را بردیم گاهی
فدای غربتت! یا ام کلثوم

میان شهر پیچیده صدایت
چنان که اشک‌ها شد هم‌نوایت
تمام کوفه بانو! زیر و رو شد
ز شور بی‌امان خطبه‌هایت

کمر بر استقامت بسته زینب
که یک‌دم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب

صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این شش ماه یک دم هم نیفتاد
«حسینم واحسینا» از لب تو

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۳
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۵ ب.ظ

باران سامرا

شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
 
آن ناخن شکسته و آن کاروان‌سرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
 
بارانی است از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بی‌اراده بود
 
وقتی که آسمان ز غمت سینه‌چاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
 
زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد
دیگر نفس... نفس... به شماره فتاده بود
 
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود
 
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سه‌ساله که پدر از دست داده بود
 
جانش رسید بر لبش از طعنه‌های چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
 
آرام قلب خسته‌اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۵
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۴ ب.ظ

جای تو خالی‌ست

عید جدیدی آمد و آغاز سالی‌ست
آقای من! این بار هم جای تو خالی‌ست

وقتی که لب می‌‌خندد و دل غرق آه است
یعنى که بی‌تو عیدهای ما خیالی‌ست

ما غائبیم از محضرت که روسیاهیم
آثار با خورشید پیوستن زلالی‌ست

ماه رُخت را در شب گیسو مپوشان
در شام هجران بی‌گمان صبح وصالی‌ست

چشم انتظارت مانده چشم بی‌قراری...
برگرد، با تو شوکت مولی‌الموالی‌ست

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۴
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۲ ب.ظ

لب مقدس قرآن و خیزران؟

در این غروب غریبی ببین کواکب را
به‌روی نی سر گلگون نجم ثاقب را

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب
حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را

بخوان «وَلِیکُمُ الله» را پناه حرم
بگو حکایت این مردمان غاصب را

برای تسلیت خاطر «ذَوِی القُربَی»
ز تازیانهٔ طعنه ببین مواهب را

بخوان «لِیُذهِبَ عَنکُم» شکوه غیرت من!
که دور سازی از این کاروان اجانب را

مسیح خستهٔ من ندبهٔ أنا العطشان
به خون نشانده دل بی‌قرار راهب را

لب مقدس قرآن و خیزران؟ ای وای
و «أم حَسِبتَ» بخوان این همه عجائب را!

بیا شبی به خرابه بیاوری با خود
برای دخترکت لیلةُ الرغائب را

هنوز بر لب تو بغض «أیّ مُنقَلبٍ»
به انتظار نشسته غریب غائب را

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۲
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ب.ظ

تفسیر أعطینا

در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته

می‌بارد انوار کرم از هر کرانه
شب‌های دلگیر زمین پایان گرفته

از سوی جنت سورۀ یاسین رسیده
خاک مدینه عطر الرّحمان گرفته

داده خدا ماهی به خورشید رئوفش
آرى دعای حضرت جانان گرفته

نسل امامت می‌شود پاینده با او
از برکتش دل‌های شیعه جان گرفته

او می‌رسد جود و سخا معنا بگیرد
در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۹
یوسف رحیمی