کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۶۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۶ ب.ظ

تنهای کوفه

امام علی (علیه‌السلام):

...وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ بِمَعْصِیتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِیانَتِکُمْ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِیتُ أَنْ یذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ «اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی...»

...به خدا مى‌‏بینم که این مردم به زودى بر شما چیره مى‌‏شوند، که آنان بر باطل خود فراهمند و شما در حقّ خود پراکنده و پریش. شما امام خود را در حق نافرمانى مى‏‌کنید، و آنان در باطل پیرو امام خویش‌اند. آنان با حاکم خود کار به امانت مى‌‏کنند، و شما کار به خیانت. آنان در شهرهاى خود درستکارند، و شما فاسد و بدکردار. اگر کاسه چوبینى را به شما بسپارم مى‏‌ترسم آویزه آن را ببرید. «خدایا! اینان از من خسته‏‌اند، و من از آنان خسته. آنان از من به ستوه‏‌اند، و من از آنان دل‌‏شکسته. پس بهتر از آنان را مونس من دار، و بدتر از مرا بر آنان بگمار...»

📗 نهج البلاغه، خطبه۲۵


گم می‌شود در غربت شب‌های کوفه
در لابلای نخل‌ها، آقای کوفه

کوه است کوه اما دگر از پا نشسته
سر می‌کند در چاه غم دریای کوفه

جان بر لب است از سُستی این قوم صدرنگ
جان بر لب است از شاید و اَمّای کوفه

با نان و خرما می‌رود کوچه به کوچه
اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه...

جز مهربانی از امام ما چه دیدند؟
ای وای از نامردمان... ای وای کوفه

«یارب بگیر از قدر نشناسان علی را»
سر آمده صبر از ملالت‌های کوفه

اما پُر از دلتنگی و دل‌بیقراری‌ست
دلشوره دارد از غم فردای کوفه...

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۶
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۵ ب.ظ

پارۀ تن اسلام

ای غزه! با هجوم ستم‌ها چه می‌کنی؟
ای زخمی از خیانت دنیا چه می‌کنی؟

ای غزه! پارۀ تن اسلام و مسلمین!
در روزگار جهل عرب‌ها چه می‌کنی؟

وقتی به رسم جاهلیت، باز کودکی
زنده به گور می‌شود اینجا چه می‌کنی؟

دیدم میان آتش و خون شعله می‌کشی
در تندباد حادثه اما چه می‌کنی؟

آه ای عقاب زخمی بین قفس اسیر
ای غزه! ای حقیقت تنها چه می‌کنی؟

ای سرزمین عشق و جهاد و مقاومت
در پاسخ سکوت و تماشا چه می‌کنی؟

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۵
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۳ ب.ظ

حمزه که رفت...

حمزه که جان عالم و آدم فدای او
لب باز می‌کنم که بگویم رثای او
 
مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود
 
الگوی اهل سرّ و یقین بود طاعتش
یعنی زبانزد همه می‌شد عبادتش

شیر خدا و شیر نبی، فارس العرب
در انتهای جادۀ مردانگی، ادب
 
هم یکه تاز عرصۀ جنگ و نبردها
هم آشنای بی کسی اهل دردها
 
هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود
خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود
 

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۳
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۲ ب.ظ

خورشید علم

تنهاترین غریب دیار مدینه بود
او آفتاب زهد و وقار و سکینه بود

ابواب نور از کلماتش گشوده شد
خورشید علم، در دو جهان  بی‌قرینه بود

نان آور همیشۀ هر کودک یتیم
بر شانه‌های خستۀ او جاى پینه بود

آتش گرفت باغ دلش از شراره‌ها
سهم امام خستۀ ما زهر کینه بود

همواره آسمان نگاهش پر از شفق
هفتاد و چند داغ شقایق به سینه بود

هرگز غروب قافله یادش نمی‌رود
جز آفتاب نیزه دگر مَحرمی نبود

دشت نگاه او پُرِ گل‌های اشک بود
یادآور حکایت سقا و مشک بود

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۲
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۱ ب.ظ

ممسوسٌ فی ذات الله

تو در تجلّیاتِ الهی چنان گمی
دنبال مرگ می‌روی و در تبسمی

آری جلوجلو، تو به معراج رفته‌ای
مبهوت مانده‌ام که تو در عرشِ چندمی

باز از مسیح حنجرهٔ خود اذان ببار
بر این کویر تشنه بنوشان ترنمی

هر لحظه در سلوک مقامات نو به نو
پیغمبرانه با خود حق در تکلمی

شوق وصال می‌چکد از هر نگاه تو
لبریز عشق و شور و خروش و تلاطمی

پر باز کن برو! که مجال درنگ نیست
جای تو خاک، این قفس تیره رنگ نیست

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۱
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ

غروب بی‌یاری

آمدی با تجلی توحید
به زمین آوری شرافت را
ببری از میان این مردم
غفلت و ظلم و جاهلیت را

ولی افسوس عده‌ای بودند
غرق در ظلمت و تباهی‌ها
در حضور زلال تو حتی
پِی مال و مقام خواهی‌ها

سال‌ها در کنار تو اما
دلشان از تب تو عاری بود
چیزی از نور تو نفهمیدند
کار آن‌ها سیاهکاری بود

چه به روز دل تو آورده
غفلت ناتمام این مردم
در دل تو قرار ماندن نیست
خسته‌ای از مرام این مردم

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۰
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۵۹ ب.ظ

راه شهادت

ای که از روز ازل گرم سجودی زهرا
اولین فاطمهٔ صبح وجودی زهرا

آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی‌بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است

همهٔ عصمت حق شد متجلی در تو
و خدا نیز فرستاد تحیت بر تو

قلب پر مِهر تو گنجینهٔ اسرار نبی‌ست
کوثری! سهم جهان در طلبت تشنه لبی‌ست

نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی‌ست
یاد تو لحظهٔ اعجاز، مفاتیح علی‌ست

با تو تکلیف قدر، حکم قضا معلوم است
در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۵۹
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۵۷ ب.ظ

چه زود رفت

آن شب میان هاله‌ای از ابر و دود رفت
روشن‌ترین ستارهٔ صبح وجود رفت

آن شب صدای گریهٔ باران بلند بود
دریا به روی شانهٔ زخمی رود رفت

روشن‌تر از زلالی نور آمد و چه حیف
با چند یادگاری سرخ و کبود رفت

بال و پری برای پرستو نمانده بود
آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود رفت

آتش زده به جان علی با وصیتش
غمگین‌ترین چکامهٔ خود را سرود رفت

رحمی به قبر خاکی او هم نمی‌کنند
این شد که مخفیانه و بی یادبود رفت

مولا خوشی ندیده ز دنیای بعد او
می‌گفت بعد فاطمه‌ام هر چه بود رفت

شب‌ها کنار تربت او یاس کوچکش
آهسته دم گرفته که مادر چه زود رفت

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۵۷
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۵۵ ب.ظ

رَبِّ خَلِّصنِی

چشم‌هایت اگر چه طوفانی
قلبت اما صبور و آرام است
شوق پرواز در دلت جاری‌ست
شبِ اندوه رو به اتمام است

روح تو آنقَدَر سبکبار است
که اسیر قفس نخواهد شد
لحظه‌ای با مظاهرِ دنیا
 همدم و همنفس نخواهد شد

کور خوانده کسی که می‌خواهد
بسته بیند شکوه بالت را
چشم اگر وا کنند می‌بینند
جبروت تو را، جلالت را

چه غم از این‌که گوشۀ زندان
شب و روزش کبود و ظلمانی‌ست
در کنار فروغ چشمانت
جلوۀ آفتاب پیدا نیست

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۵۵
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ق.ظ

یک قدم تا آسمان

شده غصۀ نان و دنیای ما
حجاب میان حبیب و مُحِبّ
توکل نکردیم بر او که گفت:
«وَ یرزُقهُ مِن حَیثُ لا یحتَسِب»

فقط فکر دنیای خود بوده‌ایم
غم دیگران چه؟! ملالی که نیست
ندارد اثر در عبادات ما
همین رزق‌های حلالی که نیست

چه کردیم با بال دل‌هایمان
مناجات‌ها، ربّناها چه شد
دعامان شده حبس در سینه‌ها
«خدایا ، خدایا» خدایا! چه شد

تجمّل شده همّ و غمّ همه
چه شد فرش‌های حصیری چه شد؟
که دیگر به نان و نمک قانع است؟
مرام علی! دستگیری! چه شد؟

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۵
یوسف رحیمی