کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی
جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۹ ق.ظ

دخترت را می‌شناسی؟

اگرچه مثل گل مثل پری بود
ولی بال و پرش نیلوفری بود
گِلش را با غم زهرا سرشتند
دو چشم نیلی ارث مادری بود

نظر کن بر دل خونبار زینب
که افتاده گره در کار زینب
سه‌ساله گم شده در بین صحرا
ببین می‌بینی‌اش سالار زینب

نمانده جان برای آه و ناله
مسیر قافله شد دشت لاله
امان از این همه خار مغیلان
چه خونی رفته از پای سه‌ساله

ندارد همدمی جز اشک و ناله
شده چشم کبودش باغ لاله
چه می‌خواهد خدایا تازیانه
مگر از جان زهرای سه ساله

نگاه پرپر او حرف می‌زد
همه بال و پر او حرف می‌زد
سکوتش بود یک دنیا مصیبت
تمام پیکر او حرف می‌زد

گل اشک از نگاهم چیده بودم
یتیمی را دگر فهمیده بودم
به من گفتند بابایت سفر رفت
ولی من نیزه‌ها را دیده بودم

غریبی، بی‌قراری، آه سخت است
غمِ چشم انتظاری، آه سخت است
بفهمی که در این دنیای تاریک
دگر بابا نداری، آه سخت است

اگر غم را، ز چشمانم نخوانی
چه باید کرد با بی‌همزبانی
تو که رفتی شبی تا دیر راهب
بیا یک شب خرابه میهمانی

شبم بی تو نگردد طی! می‌آیی؟
بگو خورشید روی نی! می‌آیی؟
شدم جان بر لب از داغ تو بابا
به دیدار رقیه کی می‌آیی؟

پدر جان! کوثرت را می‌شناسی؟
گل نیلوفرت را می‌شناسی؟
نگاهی کن به حال و روزم امشب
ببینم دخترت را می‌شناسی!

ز خاطر برده‌ام چشم ترم را
همه گلزخم‌های پیکرم را
از آن وقتی که دیدم نیمهٔ شب
کبودی‌های روی مادرم را

تحمّل دارد این چشمان تر؟ نه
تحمل دارد اما اینقدر! نه
به لب آمد دگر جان رقیه
بیا بابا ولی حرفِ سفر! نه

نمانده راه چاره آه بابا
نگاهم پر ستاره آه بابا
اگر می‌پرسی از حال رقیه
نپرس از گوشواره آه بابا

چه دلگیر است بی‌تو بی‌پناهی
نگاهی کن به حال من، نگاهی
برای پر زدن از این خرابه
بهانه دارم امشب تا بخواهی

انیس شیون و آهِ رقیه
شدی بر نیزه‌ها ماهِ رقیه
ببر با خود مرا، خیری ندارد
پس از تو عمر کوتاهِ رقیه

نگاهی نیمه‌جان و بی‌رمق داشت
دو چشم خونجگرتر از شفق داشت
چه کرده خیزران با قلب دختر
اگر جان داد از داغ تو حق داشت

گل نیلوفر تنها، رقیه
شهید غربت بابا، رقیه
گرفتاران عالم دم بگیرید:
«رقیه یا رقیه یا رقیه»

گرفتم، از خودِ زهرا گرفتم
نه یک حاجت که یک دنیا گرفتم
به لطف دست‌های کوچک تو
من امشب کربلایم را گرفتم

۹۷/۰۱/۱۷
یوسف رحیمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی