کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با موضوع «اهل‌بیت(ع) :: امام حسن(ع)» ثبت شده است

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ب.ظ

لَقَولُ رسولٍ کریم...

سلام مرا می‌رساند نسیم
به تو هم‌نفس با پرِ یاکریم

چه عطری‌ست می‌آید از کوچه‌ها!
عجب دلبری می‌کند این شمیم!

مدینه پر از عطر لبخند توست
که آورده آن را به اینجا نسیم

نشستی سر سفره با کودکان
شد آغوش تو جنت هر یتیم

تو سنگ صبوری برای همه
تویی در غم دردمندان سهیم

قیامت به پا کرده در کوچه‌ها
طنینت: «لَقَولُ رسولٍ کریم»

ولی در مدائن چه تنها شدی
در آن فتنه، آن ابتلای عظیم

بگو در سپاهت چه دیدی مگر
که شد حال و روز نگاهت وخیم!

امان از ریاکاریِ روزگار
فغان از فریبِ زر و زور و سیم

اسیری تو در بین قوم ریا
غریبی و این غربت است از قدیم

چه خاکی بدون تو بر سر کنند
کسانی که رفتند از آن حریم!

مبادا دمی از تو باشم جدا
که جز عشق تو نیست در دل مقیم

دل من از اول اسیرت شده‌ست
اسیر تو و آن نگاه رحیم

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۲:۵۳
یوسف رحیمی
جمعه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سیادت نبوی

ای وسعت بهاری بی‌انتهای سبز
محبوب شعرهای من ای آشنای سبز

روح اجابت است به دست تو بس‌که داشت
باغ دعای هر شب تو ربنای سبز

هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر
از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز

سرسبزی بهشت خداوند رشته‌ای‌ست
از بال آسمانی تو آن عبای سبز

از لطف اشک‌های سحر غنچه داده است
در هر قنوت روشن من این دعای سبز:

کی می‌شود که سایه کند بر مزار تو
یک گنبد طلایی و گلدسته‌های سبز

آن وقت تا قیام قیامت به لطف حق
داریم در بقیع تو یک کربلای سبز

یا می‌شود دلم گل و خشت حریم تو
یا می‌شود کبوتر تو ، یا کریم تو

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۵
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۸ ق.ظ

سورهٔ حُسن

امام حسن مجتبی(علیه‌السلام):

اَلْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ، مِنْ أَکْبَرِ السُّؤْدَدِ

بخشش قبل از تقاضا، از بزرگ‌ترین آقایی‌هاست.

📗 نزهة الناظر، ص۷۱؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۳


هر کسی سورهٔ حُسن از لب ما نشنیده‌ست
«بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیده‌ست»*

هر کسی هست دل از دست نداده‌ست هنوز
صوت قرآن مسیحای مرا نشنیده‌ست

زیر این گنبد دوار کسی از دو لبش
جز صدای سخن عشق، صدا نشنیده‌ست

طعنه و زخم‌زبان، هر چه هم از هر که شنید
ولی از او احدی غیر دعا نشنیده‌ست

دو سه باری همهٔ زندگی‌اش را بخشید
درِ این خانه کسی چون و چرا نشنیده‌ست

«ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده‌ست»*

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    
* مصرع‌هایی که در گیومه قرار دارند، از صائب تبریزی است.

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۸
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۶ ق.ظ

شمیم جنت

امشب که فرشتگان سخن می‌گویند
گویا سخن از زبان من می‌گویند
ذکر لبشان شنیدنی‌تر شده است
در ارض و سما حسن حسن می‌گویند

خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدی‌ست در چشمانش
از بس که به جَدّ خود شباهت دارد

ای زمزمۀ صبح و نسیم ادرکنی
آیینۀ رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بی‌خاتمه، اَیها الکریم ادرکنی

مانند علی لحن فصیحی داری
در چهرۀ خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دل‌هامان
در هر دل بی‌تاب ضریحی داری

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۶
یوسف رحیمی
جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ق.ظ

حما‌سهٔ ‌صبر

از نگاهت شکیب می‌بارد
چشم‌هایت خلاصهٔ صبر است
همهٔ عمر پر تلاطم تو
لحظه لحظه حماسهٔ صبر است

خاطرات کبود آیینه
چقدر زود موسپیدت کرد
مرگ تدریجی چهل ساله...
داغ این کوچه‌ها شهیدت کرد

حضرت آسمان! چهل سال است
جهل این قوم خسته‌ات کرده
چقدر این قبیله بی‌دردند
بی‌وفایی شکسته‌ات کرده

در صف رزم بودی و ناگاه
باز دوران غمی نثارت کرد
دست بیعت‌شکن‌ترین یاران
خیمه‌ات را چه زود غارت کرد

چشم‌های تو پر شفق اما
ابروانی پر از گره داری
لشکر تو عجب وفادارند!
در نمازت به تن زره داری

آسمان هم به هق‌هق افتاده
همنوا با صدای زخمی تو
در مدائن هنوز شعله‌ور است
غربت کربلای زخمی تو...

حاجت تو روا شده دیگر
شب اندوه رو به پایان است
ولی از داغ این غریبستان
چشم‌هایت هنوز گریان است

لحظه‌های وداع جاری بود
شعلهٔ غربت و مروری سرخ
چه گریزی به کربلا می‌زد
از دل لحظه‌ها عبوری سرخ:

هیچ روزی شبیه روز تو نیست
تیر و شمشیر، تیغ و سر نیزه
به تن تو دخیل می‌بندند
نیزه در نیزه، نیزه در نیزه

۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۲۰
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۲۱ ب.ظ

غریب‌نواز مدینه

جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم
از نور جامه‌ای به تنت أیها الکریم
 
ای همدم تو زمزمه‌های زلال وحی!
ای جبرئیل هم‌سخنت أیها الکریم
 
شب‌زنده‌دار، دیدهٔ دلخستگان شهر
هر شب به شوق آمدنت أیها الکریم

نشنید آن‌که بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم
 
هرچند که غریب‌نواز مدینه‌ای
ماندی غریب در وطنت أیها الکریم
 
حتی شهادت تو نداده‌ست خاتمه
بر روضه‌های دل‌شکنت أیها الکریم

جا مانده بود هر کسی از کوچه‌‌ها، رسید
تشییع شد چگونه تنت؟ أیها الکریم

حتی هزار تیرِ به تشییع آمده
بردند سهمی از کفنت! أیها الکریم

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۲۱
یوسف رحیمی