تا گوید هر چه هست در گمنامی ست
بین ملکوتیان چه نامش نامی ست
می آید و با آمدنش پیغامی ست
این گونه غریب و بی نشان می آید
تا گوید هر چه هست در گمنامی ست
بین ملکوتیان چه نامش نامی ست
می آید و با آمدنش پیغامی ست
این گونه غریب و بی نشان می آید
تا گوید هر چه هست در گمنامی ست
آمد محرّم علی و ماه فاطمه
آتش گرفته جان تو از آه فاطمه
با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام
بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه
بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان
با های هایِ گریهی جانکاه فاطمه
بیشک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر
بالای قبر محسن ششماهه، فاطمه
آه از میان آن در و دیوار شد شروع
بعد از نبی، سلوک الی الله فاطمه
پشت در و کنار بقیع و به روی نی
معنا شدهست سرِّ فدیناه فاطمه
محشر، به پاست روضهی مولای بیکفن
پیراهنیست کهنه به همراه فاطمه
دارد به روی دست، دو دست قلم شده
دستی که در مقام شفاعت علم شده
جاری شده این اشک به تکرار غم تو
عمریست دل ماست گرفتار غم تو
شد هر تپشش ذکر «علیّاً ولی الله»
قلبی که شده محرم اسرار غم تو
چشم تر ما چشمهای از کوثر و در دل
چون خیمهای افراشته همواره غم تو
جا مانده دلم در وسط کوچهی اشکت
آتش زده ما را در و دیوار غم تو
ده قرن گذشتهست، هنوز ای گل پرپر
مانده بهروی دوش جهان بار غم تو