يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ب.ظ
لَقَولُ رسولٍ کریم...
سلام مرا میرساند نسیم
به تو همنفس با پرِ یاکریم
چه عطریست میآید از کوچهها!
عجب دلبری میکند این شمیم!
مدینه پر از عطر لبخند توست
که آورده آن را به اینجا نسیم
نشستی سر سفره با کودکان
شد آغوش تو جنت هر یتیم
تو سنگ صبوری برای همه
تویی در غم دردمندان سهیم
قیامت به پا کرده در کوچهها
طنینت: «لَقَولُ رسولٍ کریم»
ولی در مدائن چه تنها شدی
در آن فتنه، آن ابتلای عظیم
بگو در سپاهت چه دیدی مگر
که شد حال و روز نگاهت وخیم!
امان از ریاکاریِ روزگار
فغان از فریبِ زر و زور و سیم
اسیری تو در بین قوم ریا
غریبی و این غربت است از قدیم
چه خاکی بدون تو بر سر کنند
کسانی که رفتند از آن حریم!
مبادا دمی از تو باشم جدا
که جز عشق تو نیست در دل مقیم
دل من از اول اسیرت شدهست
اسیر تو و آن نگاه رحیم
۹۸/۰۸/۰۵