کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک
این لیلۀ قدر است که در حال شروع است
ماه است و درخشندهتر از صبح طلوع است
دریاست و در شور قیام است و رکوع است
آرامش طوفانی او عین خشوع است
حوراست و سجادهاش از بال فرشتهست
با هر مَلَکی تحفهای از باغ بهشت است
یا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک
تو قدری و روح همه حَلَّت بفنائک
در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک
در خانۀ تو گرم طوافاند یکایک
آمد مَلَکی و خبر از عطر اذان داد
گهوارۀ فرزند تو را باز تکان داد
ای آبروی مسجد و محراب و مناجات!
مِهر تو شده مُهر قبولی عبادات
روشن شده از سجدۀ تو چشم سماوات
تا حضرت حق بر تو کند باز مباهات
تا مژده دهد، شیعۀ تو اهل نجات است
عشق تو شفیع است، شفیع عرصات است
از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کند قدرِ تو را سورۀ کوثر
با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر
تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر
لبریز تبسم شده چشمان محمد
با یا اَبتا گفتنت ای جان محمد!
با خندۀ تو خانه شده باغ گل یاس؟
یا عطر بهشت است چنین میشود احساس
از چشم تو افتاده درخشانتر از الماس
دستان تو پر پینه شد از گردش دستاس
هر چند که در شأن تو نازل شده لولاک
سهم تو همین ظرف گلین است از این خاک
هر گوشهای از خانۀ تو قبلهنما بود
هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود
دیدیم چراغی که به این خانه روا بود،
خورشید فروزندۀ شام فقرا بود
از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است
یک لقمۀ نان نیست فقط، لمعۀ نور است
بارانی و بخشندهتر از ابر بهاری
تا بر لب مولا گلِ لبخند بکاری
نُه سال نیامد به لبت خواهشی آری
نَه طاقت شرمندگیاش را تو نداری
بر چادر تو وصله زد امروز قناعت
تا روز قیامت شود اسباب شفاعت
با عشق تو ما «فاطمیون» نام گرفتیم
در سایۀ نام تو سرانجام گرفتیم
بر شانه اگر پرچم اسلام گرفتیم
یا فاطمه از راه تو الهام گرفتیم
چل سال عجب عزتی از نام تو داریم
ما هر چه که داریم از اسلام تو داریم
عطر سحر از مشرق این خاک وزیده
این بوی بهار است به هر گوشه رسیده
«از خون جوانان یمن لاله دمیده»
تا سر بزند از افق مکه سپیده
تا کعبه شود فتح به تکبیر و تَبارَک
جبریل بخواند «وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَک»