یا باب الحوائج
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر
هزار امید آوردم بر این در
من و این اشک... یا باب الحوائج
من و این آه... یا موسی بن جعفر
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر
هزار امید آوردم بر این در
من و این اشک... یا باب الحوائج
من و این آه... یا موسی بن جعفر
💠 إلَهِی إِلَیکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً...
دلم آشفته و حالم مشوش
دو چشمم غرق خون، قلبم پر آتش
به درگاهت پناه آوردهام من
شکایت دارم از این نفس سرکش
فقیر و بینوا، اَشکُو اِلیکَ
اسیر و مبتلا، اَشکُو اِلیکَ
نشد از خوف تو پُر اشک، هیهات
ز چشم بیحیا، اَشکُو اِلیکَ
شدم بیبال و پر بین قفسها
دگر تنگ است در سینه نفسها
پناه آوردهام سوی تو امشب
من از دست هویها و هوسها
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
مزن آتش به جان ای نور عینم
مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم
چه شد در کربلا هستی زهرا؟
حسینم وا حسینم وا حسینم
سرشته از غم زهرا گِلش بود
نگاه تار زینب قاتلش بود
نیفتاد از لبش نام حسینش
اگر چه داغ سقا بر دلش بود...
...ولی زینب چه با احساس میخواند
از آن هنگامۀ حساس میخواند
کنار قبر زهرا نیمه شبها
چقدر از غیرت عباس میخواند
💠 اَلسلامُ علیکِ یا مَن اَنفَقَت مالَها فی نُصرَةِ سَیّدِ الأنبیاء و نَصَرَتهُ مَا اسْتَطاعَت و دافَعَت عَنْهُ الأعداء...
نبوت را نگینی یا خدیجه
قیامتآفرینی یا خدیجه
برایم مادری کن روز محشر
تو اُمُّ المؤمنینی یا خدیجه
تو داری آنچنان حق عظیمی
که در ایمان و دین ما سهیمی
نه تنها دخترت! بعد از تو دیدند
مسلمانان همه داغ یتیمی
نگاهت از غمی جانکاه میگفت
ز صدها داغ با هر آه میگفت
میان کوچه خالی بود جایت
که زهرای تو «وا اُمّاه» میگفت
مسلمان نه! بگو دنیا پرستند
که در بین حرم حُرمت شکستند
به قصد خونت ای خون خداوند
همه زیر عبا شمشیر بستند
چه شامی سیرت و کوفی مراماند
که در مکه به فکر انتقاماند
طواف کعبه تنها یک بهانهست
ببین که تشنهٔ خون اماماند
به غیر از حب دنیا در میان نیست
که در این مردم از غیرت نشان نیست
همه در این حرم آسوده خاطر
ولی جان حسینم در امان نیست
خروش نالهها تا آسمان رفت
در اوج غربت آخر کاروان رفت
غریبانه در آن تاریکی شب
خداوندا ز جسم کعبه جان رفت
اگرچه مثل گل مثل پری بود
ولی بال و پرش نیلوفری بود
گِلش را با غم زهرا سرشتند
دو چشم نیلی ارث مادری بود
نظر کن بر دل خونبار زینب
که افتاده گره در کار زینب
سهساله گم شده در بین صحرا
ببین میبینیاش سالار زینب
نمانده جان برای آه و ناله
مسیر قافله شد دشت لاله
امان از این همه خار مغیلان
چه خونی رفته از پای سهساله
شب قدری و قدرت مانده مکتوم
میان شیعه هم هستی تو مظلوم
فقط نام تو را بردیم گاهی
فدای غربتت! یا ام کلثوم
میان شهر پیچیده صدایت
چنان که اشکها شد همنوایت
تمام کوفه بانو! زیر و رو شد
ز شور بیامان خطبههایت
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب
صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این شش ماه یک دم هم نیفتاد
«حسینم واحسینا» از لب تو
غم و چشم انتظاری داد و بیداد
منم سرگرم دنیای خود اما
تو یک یاور نداری داد و بیداد
اسیرم من اسیر این تنِ خود
گرفتارم گرفتار منِ خود
تویی تنهاترین تنهای عالم
وَ من شرمنده ام از بودن خود
چه میشد لحظه ای یار تو بودم
دمی یار وفادار تو بودم
از این شرمندگی میمردم ای کاش
تمام عمر سربار تو بودم
اگر بیروح اگر سردیم، آقا
اگر چه سخت بیدردیم، آقا
تویی چشم انتظار ما که یک روز
از این بیراهه برگردیم آقا
تو را یاری نکردم، وای بر من
وفاداری نکردم، وای بر من
برای قلب پر درد تو آقا
چرا کاری نکردم، وای بر من
نمیخواهم دلی که همدمت نیست
هنوز آنگونه دلخون از غمت نیست
پس از یک عمر اشک و آه و ندبه
چرا آخر دل من مَحرَمت نیست
دگر کافی ست اشک و آه و زاری
گذشته کار از چشم انتظاری
عزیز فاطمه تنهاست تنها!
عزیزان موسم یاریست یاری!
+ این خاک تشنه بیتو به باران نمیرسد...
امروز روز آغاز امامت حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، غدیر ثانی، روز بیعت دوباره. نمیدانم باید شاد بود یا غمگین. شاد باشیم از این عید فرخنده یا غمگین از هزار و یک غمی که بر دل سنگینی میکند.
چند روزی بیشتر از کشتار وحشیانه شیعیان نیجریه نمیگذرد. اینقدر در جای جای دنیا این جنایتها را تکرار کردهاند که این اتفاقات عادی جلوه کند. یک روز غزه، یک روز یمن، یک روز منا، یک روز سوریه، عراق، سومالی، بحرین، پاکستان، افغانستان... چقدر مظلومکشی!
دل آدم به درد میآید. حال و روز ما با اطلاع ناقص و فهم قاصرمان این است. کافیست لحظهای تصور کنیم حال حضرت را... «غمهای بیکران دلم میرود ز یاد / وقتی دمی به غربت تو فکر میکنم».
اما این وسط تکلیف ما چیست؟ آیا میتوانیم به داد این مردم مظلوم برسیم؟ آیا غیر از ظهور حضرت پایانی بر این ظلمها و جنایتها وجود دارد؟ راستی جای ما کجاست؟ چقدر برای ظهور قدم برداشتهایم؟ چقدر امام عصر خود را یاری کردهایم؟
اصلا اگر بخواهیم حضرت را یاری کنیم، باید چه کنیم؟ باید چه قدمی برداریم که در نزدیک شدن نهضت این منجی بشیریت تاثیر داشته باشد؟
رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) در یکی از بیانات خود این گره را باز کردهاند:
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
«اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سُدادٍ»(۱)
بعد از آنکه شیوهی زندگی خود را - که در آن مقام والا، با آن همه امکانات، با آنچنان زهدی زندگی میکند - بیان کرد، فرمود: شما نمیتوانید مثل من رفتار کنید؛ امّا میتوانید به من کمک کنید؛ با چه چیزی؟ با ورع خودتان، با پرهیز خودتان از گناه، با اجتهاد و کوشش و تلاش خودتان؛ اینها وظیفهی من و شما است. هدفها را برای ما ترسیم کردند، هم هدفهای فردی و شخصی را، هم هدفهای اجتماعی و سیاسی و کلّی را. در هدف شخصی، رسیدن به اوج مقام کرامت انسانی هدف والای ما است؛ همه هم وعده داده شدهاند که بتوانند این پرواز بلند و بیحد را انجام بدهند؛ توانایی شما جوانها از ماها هم بیشتر است. این اهداف شخصی است.
اهداف بزرگ اجتماعی، ایجاد حیات طیّبهی اسلامی و جامعهی اسلامی [است]؛ جامعهای که افراد خود را فرصت بدهد که بتوانند بهسوی این هدف حرکت کنند: جامعهی آباد، جامعهی آزاد، جامعهی مستقل، جامعهی دارای اخلاق والا، جامعهی متّحد، یکپارچه، جامعهی متّقی و پرهیزگار؛ اینها اهداف جامعهی اسلامی است. دنیایی که مقدّمهی آخرت است، دنیایی که انسان را ناگزیر به بهشت میرساند، ایجاد یک چنین دنیایی هدف کلان اجتماعی و سیاسی اسلام است؛ اینها را در مقابل ما ترسیم کردند. راه آن چیست؟ چهجور میشود به این هدفها رسید؟ همینطور که فرمود: «اَعینُونی» - فرمایش، فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) است - به من کمک کنید؛ یعنی آنچه را که امیرالمؤمنین در زندگی خود و تلاش و جهاد خود، همه را در این راه مصرف کرد، و آن عبارت است از ایجاد چنین دنیایی برای بشریّت در طول تاریخ؛ کمک کنید به من که این هدف انجام بگیرد. چهجور «بوَرَعٍ»، با ورع؛ «وَ اجتِهادٍ»، با کوشش، با تلاش، تنبلی ممنوع است، بیکارگی ممنوع است، خسته شدن ممنوع است، مأیوس شدن ممنوع است. این حرکت عظیم وقتی انجام بگیرد، آنوقت شما دل مبارک فاطمهی زهرا (سلامالله علیها) را شاد میکنید، دل امیرالمؤمنین (علیه السلام) را شاد میکنند؛ چون آنها برای همین هدف آن همه تلاش کردند، آن همه مجاهدت بهخرج دادند. (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهجالبلاغه، نامهی ۴۵
2. بیانات رهبر انقلاب در دیدار با مداحان اهلبیت(علیه السلام) 31 فروردین 1393
نمی خواهم دگر آسایشم را
بیا بر هم بزن آرامشم را
شهادت! ای هُمای آسمانی!
اجابت کن اجابت خواهشم را
نُه دی نور ایمان منجلی بود
نُه دی ذکر لبها یا علی بود
نُه دی روز مرگ اهل فتنه
نُه دی روز بیعت با ولی بود
*
نماد صبر و عزت بود آن روز
شکوه استقامت بود آن روز
تمام نقشه ها شد نقش بر آب
تجلی بصیرت بود آن روز
*
نُه دی روز حق، روز خدا بود
شکوه غیرت اهل ولا بود
دم «یا لیتنا کنّا معک» داشت
نُه دی «کل ارض کربلا» بود