تا گوید هر چه هست در گمنامی ست
بین ملکوتیان چه نامش نامی ست
می آید و با آمدنش پیغامی ست
این گونه غریب و بی نشان می آید
تا گوید هر چه هست در گمنامی ست
بین ملکوتیان چه نامش نامی ست
می آید و با آمدنش پیغامی ست
این گونه غریب و بی نشان می آید
تا گوید هر چه هست در گمنامی ست
ای منتقم خون شهیدان برگرد
از مشرق پر فروغ ایمان برگرد
با سیصد و سیزده مسیحائی دم
با همت و باکری و چمران برگرد
بچه ها
اگر شهر سقوط کرد
آن را دوباره فتح می کنیم
مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند.
شهید محمد جهان آرا
در فتح و دلاوری نخستین شهر است
مدیون حماسه های تو این شهر است
جانا ! تو محمّد جهان آرایی
چشمان تو فاتحان خونین شهر است
...
من از معراج و معبر می نویسم
به یاد کربلای پنج هر شب
دو بیتی های بی سر می نویسم
به یاد عموی شهیدم، شهید نورالله رحیمی
که در عملیات کربلای پنج در شلمچه به عاشورائیان پیوست.
این
روزها بوی قفس دارد زمانه
اندوه و غربت می وزد از هر کرانه
این روزها دلتنگ دلتنگم شهیدان
کی می رود از خاطر من یاد یاران
بعد از شما بال و پرم از دست رفته
تا آسمانها، معبرم از دست رفته
بعد از شما هر لحظه بوی غم گرفته
در این غروب بی کسی قلبم گرفته
رفتید و ما ماندیم و دلتنگی و هجران
دنیای جور و بی وفائی، رنج دوران
رفتید و ما ماندیم و سیل امتحان ها
در این غبار آلودی شک و گمان ها
دنیا محل امتحان هایی خطیر است
یک سو سقیفه آن سوی دیگر غدیر است
انگار میدان بلا بر پاست هر روز
هنگامه ی کرب و بلا برپاست هر روز
باید مسیر حق و باطل را جدا کرد
باید به آقای شهیدان اقتدا کرد
می آیم از راهی که لبریز سفرهاست
پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست
از معبری که غرق باور غرق شور است
از سنگری که چشمة جاری نور است
از نیمه شب های مناجات و عبادت
از لحظه های روشن قبل از شهادت
شب های جمعه ذکر یا قدّوس یا نور
معراج اشک و بندگی پرواز تا نور
سربند یازهرا ، سلوکی آسمانی
یعنی شکوه عاشقی در بی نشانی
هر صبح جمعه ندبه های بیقراری
دلتنگی و بی تابی و چشم انتظاری