کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۳۶ مطلب با موضوع «موضوعات ویژه» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۵۹ ب.ظ

راه شهادت

ای که از روز ازل گرم سجودی زهرا
اولین فاطمهٔ صبح وجودی زهرا

آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی‌بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است

همهٔ عصمت حق شد متجلی در تو
و خدا نیز فرستاد تحیت بر تو

قلب پر مِهر تو گنجینهٔ اسرار نبی‌ست
کوثری! سهم جهان در طلبت تشنه لبی‌ست

نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی‌ست
یاد تو لحظهٔ اعجاز، مفاتیح علی‌ست

با تو تکلیف قدر، حکم قضا معلوم است
در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۵۹
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ق.ظ

یک قدم تا آسمان

شده غصۀ نان و دنیای ما
حجاب میان حبیب و مُحِبّ
توکل نکردیم بر او که گفت:
«وَ یرزُقهُ مِن حَیثُ لا یحتَسِب»

فقط فکر دنیای خود بوده‌ایم
غم دیگران چه؟! ملالی که نیست
ندارد اثر در عبادات ما
همین رزق‌های حلالی که نیست

چه کردیم با بال دل‌هایمان
مناجات‌ها، ربّناها چه شد
دعامان شده حبس در سینه‌ها
«خدایا ، خدایا» خدایا! چه شد

تجمّل شده همّ و غمّ همه
چه شد فرش‌های حصیری چه شد؟
که دیگر به نان و نمک قانع است؟
مرام علی! دستگیری! چه شد؟

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۵
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۲ ق.ظ

نعمت ولایت

در آسمان نگاهش بهشت منزل داشت
بهشت روشنی از آن همه فضائل داشت

شکوه و هیبت و حُسن و ملاحتش بی‌مثل
عجب جمال و جلالی در آن شمایل داشت

نگاه روشن او آیه‌های «والفجر» و
لبش ترنم «یا ایها المزمّل» داشت

رسید، صبح سپید نزول «أعطینا»
رسید و کوثری از روشنی حمایل داشت

مسیح بود و دمش جان تازه می‌بخشید
که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت

دمی به ابروی پیوسته خَم نمی‌آورد
اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت

اگر که سیل عداوت، چو کوه پا برجا
اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت

گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را
مسیر روشن او سالکان واصل داشت

نهاد دست خدا در وجود «سید علی»
شکوه و هیمنه‌ای که «امام راحل» داشت

خدا کند که بفهمیم این سعادت را
حیات طیبه را ، نعمت ولایت را

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۲
یوسف رحیمی
شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۳۶ ب.ظ

برای او...

دریای کرامتت ندارد ساحل
آورده پناه سوی تو این سائل
«یا غافِر! شَرُّنا اِلیکَ صاعِد
یا راحم! خَیرُکَ اِلَینا نازِل»

با این دل ‌مر‌ده ‌و ‌کویر‌ی ‌چه‌‌کنم؟
با ‌ا‌ین ‌همه ‌جر‌م ‌و ‌سر‌به‌زیری چه ‌کنم؟
«مِن اَینَ لِیَ ‌ا‌لنَّجا‌ت» یا‌ر‌ب یا‌ر‌ب
تو دست مرا اگر نگیر‌ی چه ‌کنم؟

آیینه‌ام و غبار کورم کرده‌ست
 نَفْس ‌ا‌ست ‌که ‌در‌گیر ‌غرور‌م ‌کر‌د‌ه‌‌ست
«فَرِّق بینی و بینَ ذَنبی» یار‌ب
از درگه ‌تو گناه دور‌م ‌کر‌د‌ه‌ست

گفتم ‌که ‌بر‌ا‌ی خا‌طر ‌ا‌و ‌باید...
گفتم ‌ببر‌م ‌تو‌شهٔ ‌نیکی ‌شا‌ید...
ا‌فسو‌س ‌نماند ‌فر‌صتی تا ‌حتی...
هیهات که ‌عمر ‌ر‌فته کی باز آید؟

یک ‌عمر ‌ا‌سیر پیلهٔ تن افسوس
ماند‌ن ‌ماند‌ن ‌د‌و‌بار‌ه ‌ماند‌ن ‌ا‌فسوس
پروا‌نه‌‌ترین ‌مسا‌فر‌ا‌ن ‌ملکو‌ت
از ‌خویش گذ‌شتند ‌ولی ‌من ا‌فسو‌س

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۶
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ق.ظ

یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟

حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم

وقتی به روی خاک تو سر می‌گذارم

 

بگذار دستت را به روی شانه‌ام باز

از دست رفته بعد تو صبرم، قرارم!

 

قرآن که می‌خوانم تو هم می‌خوانی انگار

کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم

 

وقتی نگاهت از رهایی حرف می‌زد

احساس می‌کردم تو را دیگر ندارم

 

یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟

جان عزیزت روز و شب چشم‌انتظارم

 

سر می‌گذارم روی خاکت باز امشب

ای کاش سر از خاک دیگر برندارم

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۶
یوسف رحیمی
جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

عشق حسینی و آرمان خمینی

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را

مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را

 

غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش

غم دمشق پریشان و غزّه‌ی نگران را

 

دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی

ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را

 

چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان

چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را...

 

صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است

چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟

 

جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست

در این دیار ببین رودهای در جریان را

 

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۹
یوسف رحیمی
شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ

خانه‌ی دوست کجا بود؟

بهترین فصل دعا بود نمی‌دانستم

مرغ آمین* همه جا بود نمی‌دانستم

 

یا کریم دل من سی شب و سی روز تمام

در قفس بود و رها بود نمی‌دانستم

 

«ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم»

لطف، بی‌چون و چرا بود نمی‌دانستم

 

عابر کوچه دلتنگی و حیرت بودیم

خانه‌ی دوست کجا بود؟ نمی‌دانستم

 

و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد

صحبت از عشق خدا بود نمی‌دانستم

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* قدیمی‌ها هنگامی که دعای کسی زود اجابت می‌شد،

می‌گفتند انگار وقتی دعا می‌کـرد مرغ آمیـن بالای سـرش

نشسته بود.


۰ نظر ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۹:۵۱
یوسف رحیمی
شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ

در باغ شهادت را نبندید

خاطره حاج مهدی سلحشور از مدافعان حرم:

شهامت یک جـوان 16 ساله افغانستانی خیلـی نظـرم رو به خـودش جلب کرده بود. پرسیدم برای چی اینقدر خوب می‌جنگی؟

جمله‌ای گفـت که مـدت‌ها فکـرم رو مشغـول کرد. گفـت: من تو دنیـا هیچی برای از دست دادن ندارم. اینجا گمشده‌ی خودم رو پیدا کردم.

 

تا چند از این داغ لبالب باشیم

در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم

امروز در باغِ شهادت باز است

ای کاش فدائیان زینب باشیم

۰ نظر ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۲
یوسف رحیمی

یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (سوره صف، آیه8)

آنان می‏ خواهـند نور خدا را با دهـان خود خامـوش سـازند ولـى خـدا نور خود را کامل می‏ کند هر چند کافران خوش نداشته باشند!

خبرگزاری فارس: رژیم آل سعود، شیخ نمر رهبر شیعیان این کشور را اعدام کرد


افراشته‌اند بیرقی از آهت

رفتی تو ولی ادامه دارد راهت

«وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» می‌بینیم

آن روز که از راه رسد خونخواهت

۰ نظر ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۲:۲۳
یوسف رحیمی
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

عمری‌ست که دلتنگ شهادت هستم

آن‌ها که اهل کار فرهنگی هستند، خوب می‌دانند چه عرض می‌کنم. تمام این سال‌ها فعالیت‌های مؤثری که در عرصه‌ی فرهنگ صورت گرفته است، همه و همه خلاصه می‌شود در همت بچه‌های دلسوز و پرتلاشی که با تمام وجود قدم در این عرصه گذاشته‌اند و تمام دارایی خود را به میان آورده‌اند. تمام دارایی یعنی از مال گرفته تا جوانی و حتی جان. راستی چقدر ارزشمند است وقتی کسی در راه مقدسی، حتی جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و از جان گذشته قدم بردارد.

فکر می‌کنم یکی از دلایل اصلی این تاثیرگذاری برکتی است که خدا به تلاش این عزیزان می‌دهد. خدای متعال تلاش و مجاهدت را دوست دارد و در واقع اثری که به آن کار فرهنگی می‌دهد، پاداش همان مجاهدت است. منظورم از مجاهدت این است که برای رسیدن به آن هدف مقدسی که ترسیم شده نه تنها انسان تلاش و پیگیری لازم را انجام دهد، یعنی از امورات دیگر خود صرف نظر کند تا حرکتی را که شروع کرده به مقصد برسد. در این سنخ برنامه‌ها، خون دل خوردن‌ها و شب نخوابیدن‌هاست که به کار برکت می‌دهد.

عامل کلیدی دیگر، اخلاص است. کسی که برای خدا کار می‌کند، نه تنها از کسی انتظار تعریف و تمجید ندارد، بلکه حتی از به‌به و چه‌چه دیگران هم خوشحال نمی‌شود و طعنه‌ها و زخم زبان‌ها دلسردش نمی‌کند. نگاه او فقط و فقط جلب رضای خداست.

آن‌چه با درک قاصر خود فهمیده‌ام، این است که در این عرصه، وقتی حرکتی با مجاهدت و اخلاص همراه شد، تاثیر و برکت آن حتی برای خود انسان هم مبهوت کننده است.

این روزها کم نیستند جوانان مؤمن انقلابی که چشم امید رهبر عزیزمان به آن‌هاست و بار زمین مانده‌ی انقلاب را به دوش می‌کشند. انصافا گاهی مجاهدت و اخلاص این عزیزان رشک برانگیز است، خصوصاً آن‌هایی که در نثار دارایی خود به بالاترین مراتب آن یعنی بذل جان در راه خدا توفیق می‌یابند.

خرداد ماه امسال بود که خبری صاعقه‌وار همه وجودم را شعله‌ور کرد. آری این طلبه‌ی فاضل و مجاهد، حجت‌الاسلام مهدی مطلبی بود که با عروج شهادت‌گونه‌اش پاداش اخلاص و مجاهدتش را گرفته بود. اما حالا ما مانده‌ایم و جانی گداخته و راهی ناتمام...

 

این قلب به خون تپیده را دریابید

این جان به لب رسیده را دریابید

عمری‌ست که دلتنگ شهادت هستم

این از همه جا بریده را دریابید

 

پی نوشت:

مدت‌ها بود این حرف‌ روی دلم سنگینی می‌کرد،

امـا امـروز خـبر یـادواره و گرامی‌داشت ایـن عـزیز،

بهانه‌ای شد برای چند سطر درد دل...

۰ نظر ۰۱ دی ۹۴ ، ۱۲:۰۹
یوسف رحیمی