دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ق.ظ
والفجر...
پیچیده سحرگاه عجب عطر نجیبی
رد میشود از کوچهٔ غم مرد غریبی
از وسعت دستان کریمش چه بگویم
وقتی همه دارند از این سفره نصیبی
هم آنکه دعایش همه نفرین به علی بود
هم اینکه به مولای خودش عشق عجیبی...
منظومهٔ انصاف و وفا را نسرودهست
جانبخشتر از جود علی هیچ ادیبی
سی سال گذشتهست، علی چشم به راه است
در عمق نگاهش نه قراری نه شکیبی
او میرود و نالهٔ دیوار بلند است
ماندهست دری دست به دامان طبیبی
::
والشمس! شده غرق به خون چهرهٔ خورشید
والفجر! رسیدهست حبیبی به حبیبی
۹۷/۰۱/۲۰