پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۰۲ ب.ظ
خورشید علم
تنهاترین غریب دیار مدینه بود
او آفتاب زهد و وقار و سکینه بود
ابواب نور از کلماتش گشوده شد
خورشید علم، در دو جهان بیقرینه بود
نان آور همیشۀ هر کودک یتیم
بر شانههای خستۀ او جاى پینه بود
آتش گرفت باغ دلش از شرارهها
سهم امام خستۀ ما زهر کینه بود
همواره آسمان نگاهش پر از شفق
هفتاد و چند داغ شقایق به سینه بود
هرگز غروب قافله یادش نمیرود
جز آفتاب نیزه دگر مَحرمی نبود
دشت نگاه او پُرِ گلهای اشک بود
یادآور حکایت سقا و مشک بود
۹۷/۰۱/۲۳