تنهای کوفه
امام علی (علیهالسلام):
...وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ بِمَعْصِیتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِیانَتِکُمْ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِیتُ أَنْ یذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ «اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی...»
...به خدا مىبینم که این مردم به زودى بر شما چیره مىشوند، که آنان بر باطل خود فراهمند و شما در حقّ خود پراکنده و پریش. شما امام خود را در حق نافرمانى مىکنید، و آنان در باطل پیرو امام خویشاند. آنان با حاکم خود کار به امانت مىکنند، و شما کار به خیانت. آنان در شهرهاى خود درستکارند، و شما فاسد و بدکردار. اگر کاسه چوبینى را به شما بسپارم مىترسم آویزه آن را ببرید. «خدایا! اینان از من خستهاند، و من از آنان خسته. آنان از من به ستوهاند، و من از آنان دلشکسته. پس بهتر از آنان را مونس من دار، و بدتر از مرا بر آنان بگمار...»
📗 نهج البلاغه، خطبه۲۵
گم میشود در غربت شبهای کوفه
در لابلای نخلها، آقای کوفه
کوه است کوه اما دگر از پا نشسته
سر میکند در چاه غم دریای کوفه
جان بر لب است از سُستی این قوم صدرنگ
جان بر لب است از شاید و اَمّای کوفه
با نان و خرما میرود کوچه به کوچه
اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه...
جز مهربانی از امام ما چه دیدند؟
ای وای از نامردمان... ای وای کوفه
«یارب بگیر از قدر نشناسان علی را»
سر آمده صبر از ملالتهای کوفه
اما پُر از دلتنگی و دلبیقراریست
دلشوره دارد از غم فردای کوفه...