کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی
جمعه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سیادت نبوی

ای وسعت بهاری بی‌انتهای سبز
محبوب شعرهای من ای آشنای سبز

روح اجابت است به دست تو بس‌که داشت
باغ دعای هر شب تو ربنای سبز

هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر
از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز

سرسبزی بهشت خداوند رشته‌ای‌ست
از بال آسمانی تو آن عبای سبز

از لطف اشک‌های سحر غنچه داده است
در هر قنوت روشن من این دعای سبز:

کی می‌شود که سایه کند بر مزار تو
یک گنبد طلایی و گلدسته‌های سبز

آن وقت تا قیام قیامت به لطف حق
داریم در بقیع تو یک کربلای سبز

یا می‌شود دلم گل و خشت حریم تو
یا می‌شود کبوتر تو ، یا کریم تو


تو روشنای صبح سپید سعادتی
اصلاً تو حسن مطلقی و بی‌نهایتی

خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت
از یاد رفت قصۀ یوسف به راحتی

ایوب که پیمبر صبر و رضا شده
از لطف توست دارد اگر حلم و طاقتی

بی‌شک و شبهه دست توسل زده مسیح
بر دامنت اگر شده صاحب‌کرامتی

یاد پیامبر به خدا زنده می‌شود
وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی

حتماً برای خواهش دست نیازمند
دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی

وقتی میان معرکه شمشیر می‌کشی
تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی

با تیغ ذوالفقار که در دست‌های توست
بر پا شده به عرصۀ میدان قیامتی

بر دوش سیدالشهدا بود رایتت
عباس بود آینه‌دار شجاعتت


خورشید آسمانی ماه خدا تویی
همسایۀ قدیمی دنیای ما تویی

از مرز عقل‌‌های زمینی فراتری
هرگز ندید چشم کسی تا کجا تویی

حلم و سیادت نبوی در نگاه توست
این آفتاب حُسن، رسول است یا تویی

صفین شاهد تو شور و حماسه‌ات
آئینۀ رشادت شیر خدا تویی

آیات فتح روز نبرد است چشمهات
طوفان معرکه! پسر لا فتی تویی

لحظه به لحظه عمر تو درس بصیرت است
خورشید صبر، قبلۀ آئینه‌ها تویی

صلح شکوهمند تو عین حماسه است
بنیان‌گذار نهضت کربُبلا تویی

صلحت حماسه بود نه سازش که اینچنین
شد سربلند پرچم اسلام راستین


در خانۀ تو غیر کرامت مقیم نیست
اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست

تو سفره‌دار هر شب شهر مدینه‌ای
جز تو کسی که لایق وصف «کریم» نیست

از بس‌که داشت بال و پرت، روحِ عاطفه
شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست

جز سر زدن به خانۀ دلخستگان شهر
کاری برای هر سحرت، ای نسیم نیست

اینجا که نیست گنبد و گلدسته‌ای بگو
جایی برای پر زدن یا کریم نیست؟

داغ ضریح و مرقد خاکی‌ات، ای غریب
امروزی است غربت عهد قدیم نیست

با این همه غریبی و دلتنگی‌ات بگو
جایی برای اینکه فدایت شویم نیست؟

آنجا برای غربت تو گریه می‌کنیم
با بوی یاس تربت تو گریه می‌کنیم

۹۷/۰۱/۲۴
یوسف رحیمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی