آینۀ زهرا
در علم و فضیلت و ادب، دریایی
در عصمت و صبر و حلم، بیهمتایی
سجادۀ تو شمیم کوثر دارد
تو آینۀ حقیقی زهرایی
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
در حجب و حیا آینۀ فاطمهای
در وقت خطابه شور حیدر داری
ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب
در شام نیفتادهای از پا، بانو!
یک لحظه در این مقابله چون زینب
هر چند که بیصبر و قراری بانو!
هرچند غریب و داغداری بانو!
در کوفۀ بیکسی و شام غربت
چون کوه وقار، استواری بانو!
در روز دهم چو شمع افروختهای
در آتش بیکسی و غم سوختهای
تا سر حد جان، حمایت از مولا را
از مادر خود فاطمه آموختهای
از دیده اگر چه خون دل افشاندی
آن روز تمام کوفه را لرزاندی
ای دخت علی! هیمنۀ کوفیها
میریخت به هر خطابه که میخواندی
آن روز رسیده بود جانت بر لب
میسوخت تمام پیکر تو در تب
پروانه صفت گرم طواف عشق و
ذکر لب خستۀ تو: زینب زینب
آن ماتم بیکرانه را معنا کن
آن غربت جاودانه را معنا کن
یکبار برای زائرانت بانو!
تو طعنۀ تازیانه را معنا کن
شش ماه شبیه روضهخوان میخواندی
از غربت و داغ بیکران میخواندی
از نیزه و قتلگاه خون میگفتی
از طشت طلا و خیزران میخواندی