زهرای سهساله
لب بسته است، بیرمق و خسته، بیشکیب
لبریز اشک و آه ولی فاطمی، نجیب
دنیای شیون است، سکوت دمادمش
باران روضه است همین اشک نمنمش
زهرایی است، شکوه ز غمها نمیکند
جز آرزوی دیدن بابا نمیکند
حرفی نمیزند ز کبودی پیکرش
از سنگهای کینه و گلهای معجرش
با بیکسی قافله خو کرده آه آه
با طعنههای آبله و زخم گاه گاه
اما نمک به زخم دل غم نمیزند
از گوشواره پیش کسی دم نمیزند
سنگ صبور هر دل بیتاب میشود
لب بسته و در آتش غم آب میشود