کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۲۳ مطلب با موضوع «بانوان اهل‌بیت(ع)» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ب.ظ

محبوب دل حسین و زینب

در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمه‌مذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی

ای کوثر بی‌قرینهٔ ثارالله
آرام و قرار سینهٔ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینهٔ حق! سکینهٔ ثارالله

با نالهٔ یا حسین بی‌تاب شدی
از داغ لب تشنهٔ او آب شدی
با زمزمه‌های «...أو سَمِعتُم بغَریب...»
یک عمر تو روضه‌خوان ارباب شدی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت سکینه علیهاالسلام:

(روز عاشورا) وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم،
از گلوی بریده‌اش این ندا را شنیدم که می‌فرمود:
 
شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی
أو سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی
 
شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید
و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!

📗 مصباح کفعمی، ص ۳۷۶

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۸
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ب.ظ

صبح امید قافله

بر تلّ پایداری خود ایستاده‌ای
در کربلای دوم خود پا نهاده‌ای

از این به بعد بیرق نهضت به دوش توست
دریای استقامت و کوه اراده‌ای!

با پرچم سحر به سوی شام می‌روی
صبح امید قافله! خورشید زاده‌ای!

نشناخته صلابت زهرایی تو را
هر کس که فکر کرده تو از پا فتاده‌ای

هر چند خم شده قدت از داغ کربلا
تو در مصاف کوفه و شام ایستاده‌ای

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۲
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ

فاطمهٔ دومین

با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
 
عطر بهشت در نفست موج می‌زند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
 
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شورآفرین شدی
 
بی‌شک برای مادری زینب و حسین
شایسته‌ای که فاطمهٔ دومین شدی...

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۵
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ب.ظ

آینۀ زهرا

در علم و فضیلت و ادب، دریایی
در عصمت و صبر و حلم، بی‌همتایی
سجادۀ تو شمیم کوثر دارد
تو آینۀ حقیقی زهرایی

ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
در حجب و حیا آینۀ فاطمه‌ای
در وقت خطابه شور حیدر داری

ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب
در شام نیفتاده‌ای از پا، بانو!
یک لحظه در این مقابله چون زینب

هر چند که بی‌صبر و قراری بانو!
هرچند غریب و داغداری بانو!
در کوفۀ بی‌کسی و شام غربت
چون کوه وقار، استواری بانو!

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۵
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ب.ظ

فدای غربتت

شب قدری و قدرت مانده مکتوم
میان شیعه هم هستی تو مظلوم
فقط نام تو را بردیم گاهی
فدای غربتت! یا ام کلثوم

میان شهر پیچیده صدایت
چنان که اشک‌ها شد هم‌نوایت
تمام کوفه بانو! زیر و رو شد
ز شور بی‌امان خطبه‌هایت

کمر بر استقامت بسته زینب
که یک‌دم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب

صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این شش ماه یک دم هم نیفتاد
«حسینم واحسینا» از لب تو

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۳
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۲ ب.ظ

لب مقدس قرآن و خیزران؟

در این غروب غریبی ببین کواکب را
به‌روی نی سر گلگون نجم ثاقب را

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب
حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را

بخوان «وَلِیکُمُ الله» را پناه حرم
بگو حکایت این مردمان غاصب را

برای تسلیت خاطر «ذَوِی القُربَی»
ز تازیانهٔ طعنه ببین مواهب را

بخوان «لِیُذهِبَ عَنکُم» شکوه غیرت من!
که دور سازی از این کاروان اجانب را

مسیح خستهٔ من ندبهٔ أنا العطشان
به خون نشانده دل بی‌قرار راهب را

لب مقدس قرآن و خیزران؟ ای وای
و «أم حَسِبتَ» بخوان این همه عجائب را!

بیا شبی به خرابه بیاوری با خود
برای دخترکت لیلةُ الرغائب را

هنوز بر لب تو بغض «أیّ مُنقَلبٍ»
به انتظار نشسته غریب غائب را

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۲
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ب.ظ

زخم سیب

دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظه‌ای که بوسه زده زخم سیب را

هر چند دست‌بسته... رقم زد چه با شکوه
در کربلا حماسهٔ أمن یجیب را

با کاروان نیزه چهل منزل آمده
این راه پر فراز بدون نشیب را

کوبید صبح قافله بر طبل روزگار
رسوایی اهالی شام فریب را

با خطبه‌های ناله و اشکش غروب‌ها
تفسیر کرد غربت «شیب الخضیب» را

جانش رسید بر لبش از دست خیزران
طاقت نداشت طعنهٔ تلخ رقیب را
::
می‌ریخت عطر سیب نفس‌های خسته‌اش
در جان باغ، وعدهٔ صبحی قریب را

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۲
یوسف رحیمی
جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

عشق حسینی و آرمان خمینی

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را

مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را

 

غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش

غم دمشق پریشان و غزّه‌ی نگران را

 

دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی

ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را

 

چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان

چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را...

 

صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است

چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟

 

جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست

در این دیار ببین رودهای در جریان را

 

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۹
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ق.ظ

سِرّ غریبانه کوثر

هر فاطمه ای که هست سهمش آه است

با ناله و اشک و بی کسی همراه است

یک سرّ غریبانه کوثر این است:

که عمر گل محمدی کوتاه است

 

+ تو شهید ولایتی بانو!
۰ نظر ۳۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۸
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۲۸ ق.ظ

تو شهید ولایتی بانو!

 آمدی و بهشت را با خود

به دل این کویر آوردی

کوثرانه قدم زدی در شهر

خیرهای کثیر آوردی

 

آمدی و مشام هر کوچه

پر شده از شمیم احساست

یادگاری مادرت زهراست

عطر نام تو، نفحه‌ی یاست

 

به لب مردمان غمدیده

با حضورت تبسم آوردی

آمدی با فرشتگان از راه

آسمان را سوی قم آوردی

 

با تو بوی بهشت پیچیده

دم به دم در فضای بیت النور

آسمان آمده به پابوسی

آمده تا حرای بیت النور

 

حرف رفتن که می‌زنی ناگاه

دل قم کوچه کوچه می‌گیرد

یا کریمی که دل به تو بسته

از فراق تو آه می‌میرد

 

خاطر آسمانی ات انگار

گاه گاهی غبار غم دارد

بغض های شکسته‌ی ناگاه

چشم هایی که دم به دم دارد ...

 

شعله‌ی آه و ... قلب بی تابت

در تب اشتیاق می‌سوزد

باز هم قصه‌ی جدایی ها

جگرت از فراق می‌سوزد

 

چشم هایت دو چشمه کوثر شد

یاد داری وداع آخر را

دل خواهر چگونه تاب آورد

حسرت دیدن برادر را

 

زینب حضرت رضایی و

چشمهایی پر از شفق داری

دیدن غربت «ولی» سخت است

بانوی بی قرار حق داری

 

آمدی از مدینه تا ایران

برسانی چنین پیامت را

که تحمل نمی توانی کرد

لحظه ای غربت امامت را

 

سیره‌ی ناب فاطمی این است

راه را بر همه نشان دادی

تو شهید ولایتی بانو

در هوای امام جان دادی

 

سیره ی ناب فاطمی این است

مادری پا به پای مولایش

روز دلگیر بی طرفداری

آمد و شد فدای مولایش

 

گرچه با قامت شکسته ولی

آمد و یک تنه قیامت کرد

تا رمق داشت ماند و جانانه

از امام خودش حمایت کرد

 

در دل کوچه ها ز پا افتاد

تا که این راه ماند پا بر جا

او غریبانه رفت تا باشد

روضه خوان غریبیِ مولا

 

تربتش بی نشانه است اما

می رسد عطر و نفحه ی یاسش

از کنار ضریح بانویی

که شد آئینه دار احساسش

 

به هوای زیارتش هر بار

آمدم دلشکسته تا اینجا

گفته ام رو به صحن آئینه:

السلامُ علیکِ یا زهرا

۰ نظر ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۲۸
یوسف رحیمی