رسید
او رفت و به سرمنزل مقصود رسید
او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید
هر کس وسط راه بماند، ماندهست...
آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید
او رفت و به سرمنزل مقصود رسید
او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید
هر کس وسط راه بماند، ماندهست...
آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید
از صورت چون ماه پیمبر خواندند
از هیبت و اقتدار حیدر خواندند
شد جلوۀ احمد و على، آینهای
آن آینه را علیِّ اکبر خواندند
در فهم مقام با شکوهت ای ماه
برخواسته از نهاد این عالم آه
این شعر که جای خود، جهان حیران است
در معنی «مَمسُوسٌ فِی ذاتِ الله»
لرزانده شکوهت تنۀ لشکر را
بر هم زدهای هیمنۀ لشکر را
طوفان نگاه تو ز هم پاشیدهست
از میسره تا میمنۀ لشکر را
شد غرش رعد، مست از تکبیرت
شد صاعقه، ماتِ ضربت شمشیرت
با جذبۀ حیدرانۀ چشمانت
مُلک و ملکوت میشود تسخیرت
💠 السلامُ علیکِ یا مَن سَلَّمَ عَلَیهَا جَبرائیلُ و بَلَّغَها السَّلامَ مِنَ اللهِ الجَلیل...
در بین ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
هر بار که آمدهست از سوی خدا
جبریل، به محضرت سلام آوردهست
دلخسته ز شهر بیوفا رفتی، آه
آرام و قرار مصطفی! رفتی، آه
حتی کفنی نخواستی از دنیا
از بس که سبکبار و رها رفتی، آه
از چشمِ تر فاطمه طاقت رفته
تا دشت بلا خروش غربت رفته
آنجا سخن از بیکفنی نیست فقط
پیراهن خورشید به غارت رفته
امشب که فرشتگان سخن میگویند
گویا سخن از زبان من میگویند
ذکر لبشان شنیدنیتر شده است
در ارض و سما حسن حسن میگویند
خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدیست در چشمانش
از بس که به جَدّ خود شباهت دارد
ای زمزمۀ صبح و نسیم ادرکنی
آیینۀ رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بیخاتمه، اَیها الکریم ادرکنی
مانند علی لحن فصیحی داری
در چهرۀ خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دلهامان
در هر دل بیتاب ضریحی داری
دریای کرامتت ندارد ساحل
آورده پناه سوی تو این سائل
«یا غافِر! شَرُّنا اِلیکَ صاعِد
یا راحم! خَیرُکَ اِلَینا نازِل»
با این دل مرده و کویری چهکنم؟
با این همه جرم و سربهزیری چه کنم؟
«مِن اَینَ لِیَ النَّجات» یارب یارب
تو دست مرا اگر نگیری چه کنم؟
آیینهام و غبار کورم کردهست
نَفْس است که درگیر غرورم کردهست
«فَرِّق بینی و بینَ ذَنبی» یارب
از درگه تو گناه دورم کردهست
گفتم که برای خاطر او باید...
گفتم ببرم توشهٔ نیکی شاید...
افسوس نماند فرصتی تا حتی...
هیهات که عمر رفته کی باز آید؟
یک عمر اسیر پیلهٔ تن افسوس
ماندن ماندن دوباره ماندن افسوس
پروانهترین مسافران ملکوت
از خویش گذشتند ولی من افسوس
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
ای کوثر بیقرینهٔ ثارالله
آرام و قرار سینهٔ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینهٔ حق! سکینهٔ ثارالله
با نالهٔ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنهٔ او آب شدی
با زمزمههای «...أو سَمِعتُم بغَریب...»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت سکینه علیهاالسلام:
(روز عاشورا) وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم،
از گلوی بریدهاش این ندا را شنیدم که میفرمود:
شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی
أو سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی
شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید
و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!
📗 مصباح کفعمی، ص ۳۷۶
در علم و فضیلت و ادب، دریایی
در عصمت و صبر و حلم، بیهمتایی
سجادۀ تو شمیم کوثر دارد
تو آینۀ حقیقی زهرایی
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
در حجب و حیا آینۀ فاطمهای
در وقت خطابه شور حیدر داری
ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب
در شام نیفتادهای از پا، بانو!
یک لحظه در این مقابله چون زینب
هر چند که بیصبر و قراری بانو!
هرچند غریب و داغداری بانو!
در کوفۀ بیکسی و شام غربت
چون کوه وقار، استواری بانو!
خاطره حاج مهدی سلحشور از مدافعان حرم:
شهامت یک جـوان 16 ساله افغانستانی خیلـی نظـرم رو به خـودش جلب کرده بود. پرسیدم برای چی اینقدر خوب میجنگی؟
جملهای گفـت که مـدتها فکـرم رو مشغـول کرد. گفـت: من تو دنیـا هیچی برای از دست دادن ندارم. اینجا گمشدهی خودم رو پیدا کردم.
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
امروز در باغِ شهادت باز است
ای کاش فدائیان زینب باشیم
هر فاطمه ای که هست سهمش آه است
با ناله و اشک و بی کسی همراه است
یک سرّ غریبانه کوثر این است:
که عمر گل محمدی کوتاه است
+ تو شهید ولایتی بانو!
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (سوره صف، آیه8)
آنان می خواهـند نور خدا را با دهـان خود خامـوش سـازند ولـى خـدا نور خود را کامل می کند هر چند کافران خوش نداشته باشند!
افراشتهاند بیرقی از آهت
رفتی تو ولی ادامه دارد راهت
«وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» میبینیم
آن روز که از راه رسد خونخواهت