کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۱۰۳ مطلب با موضوع «اهل‌بیت(ع)» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۸۸، ۱۱:۵۵ ق.ظ

با تربت تو کام دلم را گشوده‌اند

شکر خدا که بوی محرم گرفته‌ام
در کوچه‌های سینه‌زنی دم گرفته‌ام

شکر خدا عبادت من روضه‌های توست
در دل دوباره هیأت ماتم گرفته‌ام

گاهی کنار روضه‌ات از دست می‌روم
با چشم‌های پر شفق و غم گرفته‌ام

این آبروی نوکری هیأت تو را
از دستمال مشکی اشکم گرفته‌ام

دیگر هراس روز قیامت نمی‌برم
وقتی دخیلی از پر پرچم گرفته‌ام

با تربت تو کام دلم را گشوده‌اند
عمری اگر که بوی محرم گرفته‌ام

گفتم میان روضه از اعجاز چشم‌هات
دیدم رسیده‌ام به حوالی کربلات

۰ نظر ۲۳ آذر ۸۸ ، ۱۱:۵۵
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۸۷، ۰۲:۰۵ ق.ظ

لحظۀ تلاوت باران

بال زدیم و به آسمان نرسیدیم
تا به افق‌های بی‌کران نرسیدیم

در خم یک کوچه مانده‌ایم دوباره
مثل همیشه به کاروان نرسیدیم

تکیه به تکیه همه را سر زده رفتیم
باز به آن کوی بی‌نشان نرسیدیم

هر شب از این جاده رفته‌ایم ولی حیف
ما به سحرهای جمکران نرسیدیم

می‌کشدم حسرت نگاه زلالش
هر سحر جمعه آرزوی وصالش


با غم او قلب من کنار نیامد
این همه دلتنگی‌ام به کار نیامد

طاقت عدل علی کجا و من و تو!
وارث طوفان ذوالفقار نیامد

در نفس باغ، بوی پیرهنش نیست
یوسف شب‌های انتظار نیامد

مانده به راهش نگاه حسرت و امید
از گذر جاده‌ها سوار نیامد

مانده به راهش هزار چشم تمنا
از افق کربلا و مسجد الاقصی


علقمه چشم‌انتظار رجعت سقاست
چشم امیدش به صبح روشن فرداست

داغ عطش مانده بر دل همۀ دشت
وسعت این خاک پر از حسرت دریاست

هر طرفی لاله‌ای قنوت گرفته‌ست
از چه هنوز این همه نماز، فُراداست

ماه من از لحظۀ تلاوت باران،
می‌رسد از پشت ابر و وقت تماشاست

می‌رسد از دوردست، از افق دور
می‌رسد و صف‌کشیده لشکری از نور

۰ نظر ۲۷ مرداد ۸۷ ، ۰۲:۰۵
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۸۶، ۰۷:۰۴ ب.ظ

چند صفحه مقتل

یا این دل شکسته ی ما را صبور کن
یا که به خاطر دل زینب ظهور کن
 
با کوله بار غربت و اندوه خود بیا
از کوچه های سینه زنی مان عبور کن
 
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
امشب بساط گریه ی ما را تو جور کن
 
یا چند صفحه مقتل کرب و بلا بخوان
یا خاطرات عمه تان را مرور کن
 
هم از وفای ساقی لب تشنگان بگو
هم یادی از مصیبتِ سرخ تنور کن

۰ نظر ۱۰ دی ۸۶ ، ۱۹:۰۴
یوسف رحیمی