کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۲۰ مطلب با موضوع «قالب‌ها :: ترکیب‌بند» ثبت شده است

جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۴ ق.ظ

حُسن و حماسه

در نگاهت فروغ توحید است
چشم‌هایت دو چشمه خورشید است

هر نگاه پر از صلابت تو
در حرم روشنای امید است

کوه عزم و اراده‌ای قاسم!
در دلت شور عشق، جاوید است

نورِ حُسن و حماسهٔ مولا
بر قد و قامت تو تابیده‌ست

با تماشای قامت تو حسین
پدرت را کنار خود دیده‌ست

صلوات و سلام اهل سما
بر تو، ای مجتبای کرببلا

۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۳۴
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ب.ظ

خیر العمل

زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَک بر وجه أحسنش

زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش

هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می‌چکد ز تماشای گلشنش

زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می‌دهد از شوق دیدنش

از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش

دیگر از این چه مرتبه‌ای باشکوه‌تر
باشد بزرگ کرب‌وبلا طفل دامنش

«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی‌ست
از عاشقانه‌های سحرهای روشنش

بی‌شک منا و مکه دگر مُحرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش

شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۲
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ب.ظ

تفسیر أعطینا

در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته

می‌بارد انوار کرم از هر کرانه
شب‌های دلگیر زمین پایان گرفته

از سوی جنت سورۀ یاسین رسیده
خاک مدینه عطر الرّحمان گرفته

داده خدا ماهی به خورشید رئوفش
آرى دعای حضرت جانان گرفته

نسل امامت می‌شود پاینده با او
از برکتش دل‌های شیعه جان گرفته

او می‌رسد جود و سخا معنا بگیرد
در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۹
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۸ ب.ظ

عبادت عالم

مولا برای از تو سرودن غزل کم است
تلمیح و استعاره ، مجاز و بدل کم است

باید برای مدح تو قرآن ناب خواند
شعر و خطابه، قصه و ضرب المثل کم است

آن لحظه که حلاوت نام تو بر لب است
شیرینی شکر که چه گویم، عسل کم است

باید برای مدح تو از صبح بدر گفت
هیجای نهروان و شکوه جمل کم است

ای دست اقتدار خدا، فارس العرب
اصلا برای شان تو تعبیر «یل» کم است

شد شهره در میان عرب تک‌سواری‌ات
آوازه‌های صاعقۀ ذوالفقاری‌ات

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۸
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ب.ظ

با تو تکلیف عشق روشن شد

من همان زائری که می‌دانی
بی‌قرار از تب پریشانی

عابر کوچه‌های دلتنگی
خسته از روزهای حیرانی

مردی از خانوادۀ سلمان
عاشقی از تبار ایرانی

تشنۀ یک نگاه دلجویت
تشنۀ آن شراب روحانی

در نگاهم عریضه‌ای دارم
که تو آن را نگفته می‌خوانی

ذره‌ای هستم آفتابم کن
خاک راه ابوترابم کن

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۵
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۹ ق.ظ

بهشت چشم رئوفت چه رونقی دارد

ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را

به نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را

مرا اسیر تماشای چشم‌هایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را

بدون لطف تو از دست می‌دهم بی‌شک
میان بازی این سرنوشت قلبم را

هزار شکر که عمری‌ست در هوای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۹
یوسف رحیمی
شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۵۵ ق.ظ

جهان نشسته سر سفره روایاتت

رسانده ام به حضور تو قلب عاشق را

دل رها شده از محنت خلایق را

 

دلی که پر زده تا آستان احسانت

که غرق نور اجابت کنی دقایق را

 

بر این کویر دل نیمه جان من، ای جان!

ببار جرعه ای از کوثر حقایق را

 

مرید صبح نگاه تو می برد از یاد

مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را

 

نگاه لطف تو آقا به دل بها داده

و با رضای تو دارم رضای خالق را

 

تویی که ضامن صبح سعادتم هستی

تویی که روشنی هر عبادتم هستی

 

۰ نظر ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۵۵
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۳۲ ب.ظ

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

ز خاک چادر زهرا سرشت قلبم را
زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد

سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت
به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد

مرا اسیر غزل‌های چشمتان می‌خواست
نگاه روشنتان را کمیت‌پرور کرد

به من اجازه بده تا که شاعرت باشم
دوباره یک سحر جمعه زائرت باشم

۰ نظر ۰۸ آبان ۹۱ ، ۱۳:۳۲
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۰، ۱۱:۳۰ ق.ظ

خورشید علقمه

باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بی‌کرانی اوصاف کاملت

بی‌شک در آن به غیر جمال حسین نیست
آئینه‌ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه
غم می‌بری ز قلب همه با شمایلت

در آستانۀ تو گدایی بهانه است
دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکستۀ دل، سال‌های سال
پهلو گرفته‌ایم حوالی ساحلت

چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

۰ نظر ۱۲ آبان ۹۰ ، ۱۱:۳۰
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۸۷، ۰۲:۰۵ ق.ظ

لحظۀ تلاوت باران

بال زدیم و به آسمان نرسیدیم
تا به افق‌های بی‌کران نرسیدیم

در خم یک کوچه مانده‌ایم دوباره
مثل همیشه به کاروان نرسیدیم

تکیه به تکیه همه را سر زده رفتیم
باز به آن کوی بی‌نشان نرسیدیم

هر شب از این جاده رفته‌ایم ولی حیف
ما به سحرهای جمکران نرسیدیم

می‌کشدم حسرت نگاه زلالش
هر سحر جمعه آرزوی وصالش


با غم او قلب من کنار نیامد
این همه دلتنگی‌ام به کار نیامد

طاقت عدل علی کجا و من و تو!
وارث طوفان ذوالفقار نیامد

در نفس باغ، بوی پیرهنش نیست
یوسف شب‌های انتظار نیامد

مانده به راهش نگاه حسرت و امید
از گذر جاده‌ها سوار نیامد

مانده به راهش هزار چشم تمنا
از افق کربلا و مسجد الاقصی


علقمه چشم‌انتظار رجعت سقاست
چشم امیدش به صبح روشن فرداست

داغ عطش مانده بر دل همۀ دشت
وسعت این خاک پر از حسرت دریاست

هر طرفی لاله‌ای قنوت گرفته‌ست
از چه هنوز این همه نماز، فُراداست

ماه من از لحظۀ تلاوت باران،
می‌رسد از پشت ابر و وقت تماشاست

می‌رسد از دوردست، از افق دور
می‌رسد و صف‌کشیده لشکری از نور

۰ نظر ۲۷ مرداد ۸۷ ، ۰۲:۰۵
یوسف رحیمی