کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با موضوع «موضوعات ویژه :: شهدا و دفاع مقدس» ثبت شده است

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۴۲ ب.ظ

زندۀ عشق

جز ردّ قدم‌های تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست

یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی
گفتی سفر عشق به جز دربه‌دری نیست

یک عمر شهیدانه سفر کردن و رفتن
هم‌قافله با عشق و جنون، کم هنری نیست

دنبال شهادت همۀ عمر دویدی
گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست

آن‌قدر سبکبار سفر کردی از این خاک
آن‌قدر که بر پیکر پاک تو سری نیست

تو کشتۀ این عشق، نه تو زندۀ عشقی
بر تربت تو جای غم و نوحه‌گری نیست

باید که به حال دل خود نوحه بخوانم:
سهم من جا مانده به جز خون‌جگری نیست

از خود نگذشتم که به یاران نرسیدم
جز خویش در این بین حجاب دگری نیست

گفتند که باز است در باغ شهادت...
برخیز! به جز اشک رفیق سفری نیست

امشب شب قدر است اگر قدر بدانی
برخیز! مبارک‌تر از امشب سحری نیست

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۴۲
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۳۶ ب.ظ

رسید

او رفت و به سرمنزل مقصود رسید
او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید
هر کس وسط راه بماند، مانده‌ست...
آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید

۰ نظر ۱۵ دی ۹۸ ، ۲۰:۳۶
یوسف رحیمی
سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۳۷ ق.ظ

پس کی تمام می‌شود این جنگ؟

🌷 شهید سیدمرتضی آوینی:

پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند
اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند.


بعد از تو روزها شده بی‌رنگ مرتضی
بی‌رنگ، بی‌قرار و بدآهنگ مرتضی

پرواز ناگهانی‌ات ای همسفر... چه زود...
جامانده این پرستوی دلتنگ مرتضی

دیروز بود رفتی و احساس می‌کنم
من دورم مانده‌ام دو سه فرسنگ مرتضی

خون تو رنگ داده به هفت آسمان شهر
حتی طلوع‌ها شده خون‌رنگ مرتضی

هر روز در محاصرۀ اشک و حسرتم
پس کی تمام می‌شود این جنگ مرتضی؟

سنگ صبور این همه تنهایی من است
هر عصر پنج‌شنبه همین سنگ مرتضی

۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۳۷
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۳۰ ب.ظ

رفتند که این نام سرافراز بماند

🌷 تقدیم به شهدای عزیز به ویژه شهید مظلوم حجت‌الاسلام محمد تولایی

رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنه‌ها نام علی باز بماند

رفتند که در این قفس تنگ، در این شهر
یک پنجرۀ رو به خدا باز بماند

رفتند که در دل، دلِ ما عشق نمیرد
رفتند که زیبایی این راز بماند...

هر کس به دلش شوق خطر هست بیاید
هر کس که ندارد دل پرواز، بماند

گفتند که اعجاز حسین است شهادت
رفتند که این راهِ پُر اعجاز بماند

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۳۰
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۵۹ ب.ظ

راه شهادت

ای که از روز ازل گرم سجودی زهرا
اولین فاطمهٔ صبح وجودی زهرا

آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی‌بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است

همهٔ عصمت حق شد متجلی در تو
و خدا نیز فرستاد تحیت بر تو

قلب پر مِهر تو گنجینهٔ اسرار نبی‌ست
کوثری! سهم جهان در طلبت تشنه لبی‌ست

نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی‌ست
یاد تو لحظهٔ اعجاز، مفاتیح علی‌ست

با تو تکلیف قدر، حکم قضا معلوم است
در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۵۹
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ق.ظ

یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟

حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم

وقتی به روی خاک تو سر می‌گذارم

 

بگذار دستت را به روی شانه‌ام باز

از دست رفته بعد تو صبرم، قرارم!

 

قرآن که می‌خوانم تو هم می‌خوانی انگار

کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم

 

وقتی نگاهت از رهایی حرف می‌زد

احساس می‌کردم تو را دیگر ندارم

 

یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟

جان عزیزت روز و شب چشم‌انتظارم

 

سر می‌گذارم روی خاکت باز امشب

ای کاش سر از خاک دیگر برندارم

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۶
یوسف رحیمی
جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

عشق حسینی و آرمان خمینی

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را

مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را

 

غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش

غم دمشق پریشان و غزّه‌ی نگران را

 

دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی

ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را

 

چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان

چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را...

 

صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است

چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟

 

جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست

در این دیار ببین رودهای در جریان را

 

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۹
یوسف رحیمی
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

عمری‌ست که دلتنگ شهادت هستم

آن‌ها که اهل کار فرهنگی هستند، خوب می‌دانند چه عرض می‌کنم. تمام این سال‌ها فعالیت‌های مؤثری که در عرصه‌ی فرهنگ صورت گرفته است، همه و همه خلاصه می‌شود در همت بچه‌های دلسوز و پرتلاشی که با تمام وجود قدم در این عرصه گذاشته‌اند و تمام دارایی خود را به میان آورده‌اند. تمام دارایی یعنی از مال گرفته تا جوانی و حتی جان. راستی چقدر ارزشمند است وقتی کسی در راه مقدسی، حتی جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و از جان گذشته قدم بردارد.

فکر می‌کنم یکی از دلایل اصلی این تاثیرگذاری برکتی است که خدا به تلاش این عزیزان می‌دهد. خدای متعال تلاش و مجاهدت را دوست دارد و در واقع اثری که به آن کار فرهنگی می‌دهد، پاداش همان مجاهدت است. منظورم از مجاهدت این است که برای رسیدن به آن هدف مقدسی که ترسیم شده نه تنها انسان تلاش و پیگیری لازم را انجام دهد، یعنی از امورات دیگر خود صرف نظر کند تا حرکتی را که شروع کرده به مقصد برسد. در این سنخ برنامه‌ها، خون دل خوردن‌ها و شب نخوابیدن‌هاست که به کار برکت می‌دهد.

عامل کلیدی دیگر، اخلاص است. کسی که برای خدا کار می‌کند، نه تنها از کسی انتظار تعریف و تمجید ندارد، بلکه حتی از به‌به و چه‌چه دیگران هم خوشحال نمی‌شود و طعنه‌ها و زخم زبان‌ها دلسردش نمی‌کند. نگاه او فقط و فقط جلب رضای خداست.

آن‌چه با درک قاصر خود فهمیده‌ام، این است که در این عرصه، وقتی حرکتی با مجاهدت و اخلاص همراه شد، تاثیر و برکت آن حتی برای خود انسان هم مبهوت کننده است.

این روزها کم نیستند جوانان مؤمن انقلابی که چشم امید رهبر عزیزمان به آن‌هاست و بار زمین مانده‌ی انقلاب را به دوش می‌کشند. انصافا گاهی مجاهدت و اخلاص این عزیزان رشک برانگیز است، خصوصاً آن‌هایی که در نثار دارایی خود به بالاترین مراتب آن یعنی بذل جان در راه خدا توفیق می‌یابند.

خرداد ماه امسال بود که خبری صاعقه‌وار همه وجودم را شعله‌ور کرد. آری این طلبه‌ی فاضل و مجاهد، حجت‌الاسلام مهدی مطلبی بود که با عروج شهادت‌گونه‌اش پاداش اخلاص و مجاهدتش را گرفته بود. اما حالا ما مانده‌ایم و جانی گداخته و راهی ناتمام...

 

این قلب به خون تپیده را دریابید

این جان به لب رسیده را دریابید

عمری‌ست که دلتنگ شهادت هستم

این از همه جا بریده را دریابید

 

پی نوشت:

مدت‌ها بود این حرف‌ روی دلم سنگینی می‌کرد،

امـا امـروز خـبر یـادواره و گرامی‌داشت ایـن عـزیز،

بهانه‌ای شد برای چند سطر درد دل...

۰ نظر ۰۱ دی ۹۴ ، ۱۲:۰۹
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۳ ق.ظ

مادران چشم به راه


هر لاله ی پرپر به وطن بر می گشت

انگار که جان من به تن بر می گشت

یعقوب شده دو چشم اشک افشانم

ای کاش دگر یوسف من بر می گشت

۰ نظر ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۳۳
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۴ ق.ظ

در باغ شهادت را نبندید!

نمی‌ خواهم دگر آسایشم را

بیا بر هم بزن آرامشم را

شهادت! ای هُمای آسمانی!

اجابت کن اجابت خواهشم را

۰ نظر ۰۱ مهر ۹۲ ، ۰۸:۰۴
یوسف رحیمی