کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۸ ب.ظ

عبادت عالم

مولا برای از تو سرودن غزل کم است
تلمیح و استعاره ، مجاز و بدل کم است

باید برای مدح تو قرآن ناب خواند
شعر و خطابه، قصه و ضرب المثل کم است

آن لحظه که حلاوت نام تو بر لب است
شیرینی شکر که چه گویم، عسل کم است

باید برای مدح تو از صبح بدر گفت
هیجای نهروان و شکوه جمل کم است

ای دست اقتدار خدا، فارس العرب
اصلا برای شان تو تعبیر «یل» کم است

شد شهره در میان عرب تک‌سواری‌ات
آوازه‌های صاعقۀ ذوالفقاری‌ات

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۸
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ب.ظ

با تو تکلیف عشق روشن شد

من همان زائری که می‌دانی
بی‌قرار از تب پریشانی

عابر کوچه‌های دلتنگی
خسته از روزهای حیرانی

مردی از خانوادۀ سلمان
عاشقی از تبار ایرانی

تشنۀ یک نگاه دلجویت
تشنۀ آن شراب روحانی

در نگاهم عریضه‌ای دارم
که تو آن را نگفته می‌خوانی

ذره‌ای هستم آفتابم کن
خاک راه ابوترابم کن

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۵
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ب.ظ

زخم سیب

دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظه‌ای که بوسه زده زخم سیب را

هر چند دست‌بسته... رقم زد چه با شکوه
در کربلا حماسهٔ أمن یجیب را

با کاروان نیزه چهل منزل آمده
این راه پر فراز بدون نشیب را

کوبید صبح قافله بر طبل روزگار
رسوایی اهالی شام فریب را

با خطبه‌های ناله و اشکش غروب‌ها
تفسیر کرد غربت «شیب الخضیب» را

جانش رسید بر لبش از دست خیزران
طاقت نداشت طعنهٔ تلخ رقیب را
::
می‌ریخت عطر سیب نفس‌های خسته‌اش
در جان باغ، وعدهٔ صبحی قریب را

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۲
یوسف رحیمی
سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ

بعد از سه روز...

غزلی عاشورایی از کتاب حُسنِ یوسف:

بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت

او رفت تا که زنده کند رسم عشق را
از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت

آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود
آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت
 
خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها
کنج تنور رفتن و افروختن نداشت

هر کس شنید غربت او را سؤال کرد
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟!

 

۰ نظر ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۸
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ق.ظ

یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟

حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم

وقتی به روی خاک تو سر می‌گذارم

 

بگذار دستت را به روی شانه‌ام باز

از دست رفته بعد تو صبرم، قرارم!

 

قرآن که می‌خوانم تو هم می‌خوانی انگار

کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم

 

وقتی نگاهت از رهایی حرف می‌زد

احساس می‌کردم تو را دیگر ندارم

 

یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟

جان عزیزت روز و شب چشم‌انتظارم

 

سر می‌گذارم روی خاکت باز امشب

ای کاش سر از خاک دیگر برندارم

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۶
یوسف رحیمی
جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

عشق حسینی و آرمان خمینی

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را

مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را

 

غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش

غم دمشق پریشان و غزّه‌ی نگران را

 

دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی

ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را

 

چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان

چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را...

 

صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است

چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟

 

جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست

در این دیار ببین رودهای در جریان را

 

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۹
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۷ ب.ظ

کرامتُنا الشّهاده

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام

محرّم، اشک و روضه، شور و هیأت

هوای پر زدن، شوق زیارت

اگر تا کربلا رفتی دل من

مشو راضی به کمتر از شهادت

 

با عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام عزای حسینی، به اطلاع می‌رساند، مخاطبان گرامی برای دسترسی راحت‌تر و سریع‌تر به اشعار و نوحه‌های محرم، می‌توانند به کانال‌های تلگرام زیر مراجعه نمایند:


کاروان دل: اشعار عاشورایی

 

 

در نواحی نوحه: نوحه‌های عاشورایی

 

۰ نظر ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۳۷
یوسف رحیمی
شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ

خانه‌ی دوست کجا بود؟

بهترین فصل دعا بود نمی‌دانستم

مرغ آمین* همه جا بود نمی‌دانستم

 

یا کریم دل من سی شب و سی روز تمام

در قفس بود و رها بود نمی‌دانستم

 

«ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم»

لطف، بی‌چون و چرا بود نمی‌دانستم

 

عابر کوچه دلتنگی و حیرت بودیم

خانه‌ی دوست کجا بود؟ نمی‌دانستم

 

و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد

صحبت از عشق خدا بود نمی‌دانستم

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* قدیمی‌ها هنگامی که دعای کسی زود اجابت می‌شد،

می‌گفتند انگار وقتی دعا می‌کـرد مرغ آمیـن بالای سـرش

نشسته بود.


۰ نظر ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۹:۵۱
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۶ ب.ظ

هر طرف نشانه‌ای‌ست، از تو ماه بی‌نشان

ای بهشت جاودان، ای ملیکه‌ی جهان

ای گل محمدی، ای بهار بی‌خزان

                  

بضعة النبوتی، حُجَةٌ علی الحُجَج

اسم آسمانی‌ات، سُبحه‌ی فرشتگان

                            

طاهره،‌ مطهره، عالمه، معلمه

وافیه، سماویه، حُرّه، حانیه، حَصان

 

ای حبیبه‌ی خدا، ای عزیز مصطفی

لایق تو کیست کیست؟، جز امیر مؤمنان

 

هم بهشت مصطفی‌ست، آن نگاه غرق مهر

هم بهشت مرتضی‌ست، آن نگاه مهربان

 

وصله‌های چادرت، رشته‌ی نجات خلق

بوریای خانه‌ات، سرپناه آسمان

 

۰ نظر ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۳۶
یوسف رحیمی
شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ

در باغ شهادت را نبندید

خاطره حاج مهدی سلحشور از مدافعان حرم:

شهامت یک جـوان 16 ساله افغانستانی خیلـی نظـرم رو به خـودش جلب کرده بود. پرسیدم برای چی اینقدر خوب می‌جنگی؟

جمله‌ای گفـت که مـدت‌ها فکـرم رو مشغـول کرد. گفـت: من تو دنیـا هیچی برای از دست دادن ندارم. اینجا گمشده‌ی خودم رو پیدا کردم.

 

تا چند از این داغ لبالب باشیم

در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم

امروز در باغِ شهادت باز است

ای کاش فدائیان زینب باشیم

۰ نظر ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۲
یوسف رحیمی