کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل

اشعار یوسف رحیمی

کاروان دل
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...
طبقه بندی موضوعی

۶۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۹ ب.ظ

أیها الغریب

خورشید سر زد از سحرت أیها الرئوف
از سمت چشم‌های ترت أیها الرئوف
 
تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی
باران گرفت دور و برت أیها الرئوف
 
جاری‌ست چشمه چشمه قدم‌گاه تو هنوز
جنت شده‌ست رهگذرت أیها الرئوف
 
تو آفتاب رأفتی و کوچه‌کوچه شهر
در سایه‌سار بال و پرت أیها الرئوف
 
با این همه، غریبِ غریبان عالمی
داغی نشسته بر جگرت أیها الرئوف
 
از کوچه‌های غربت شهر آمدی ولی
داری عبا به‌روی سرت أیها الرئوف
 
شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز
بارانی است چشم ترت أیها الرئوف
 
یک عمر خواندی از غم آقای تشنه‌لب
با اشک‌های شعله‌ورت أیها الرئوف
 
در قتلگاه، لحظهٔ آخر چه می‌کشید؟
جد ز تو غریب‌ترت أیها الغریب!

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۹
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ب.ظ

محبوب دل حسین و زینب

در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمه‌مذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی

ای کوثر بی‌قرینهٔ ثارالله
آرام و قرار سینهٔ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینهٔ حق! سکینهٔ ثارالله

با نالهٔ یا حسین بی‌تاب شدی
از داغ لب تشنهٔ او آب شدی
با زمزمه‌های «...أو سَمِعتُم بغَریب...»
یک عمر تو روضه‌خوان ارباب شدی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت سکینه علیهاالسلام:

(روز عاشورا) وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم،
از گلوی بریده‌اش این ندا را شنیدم که می‌فرمود:
 
شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی
أو سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی
 
شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید
و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!

📗 مصباح کفعمی، ص ۳۷۶

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۸
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ب.ظ

صبح امید قافله

بر تلّ پایداری خود ایستاده‌ای
در کربلای دوم خود پا نهاده‌ای

از این به بعد بیرق نهضت به دوش توست
دریای استقامت و کوه اراده‌ای!

با پرچم سحر به سوی شام می‌روی
صبح امید قافله! خورشید زاده‌ای!

نشناخته صلابت زهرایی تو را
هر کس که فکر کرده تو از پا فتاده‌ای

هر چند خم شده قدت از داغ کربلا
تو در مصاف کوفه و شام ایستاده‌ای

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۲
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ب.ظ

مجلس ختم علی

نیمه شب، اشک،‌ عزا، آه چه غوغا شده بود
مجلس ختم علی بود که برپا شده بود

گریه کن: دیدهٔ خونبار ولی الله و
روضه خوان: چشم کبودی که معمّا شده بود

هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای
راز جانسوزترین حادثه اِفشا شده بود

بازویی را که نود روز ز مولا پوشاند
در شب پر زدنش، قاتل مولا شده بود

آه تا صبح دگر دیدهٔ او باز نشد
درد پهلو دگر انگار مداوا شده بود

دست می‌شُست ز جان، لحظه به لحظه مولا
گرچه زهرا خودش از قبل مهیّا شده بود

بر علی آن شب جانکاه چهل سال گذشت
بعد از آن قامت خیبرشکنش تا شده بود

همه گفتند علی عاقبت از پا افتاد
هر چه شد آه پس از رفتن زهرا شده بود

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۰
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۶ ب.ظ

روضهٔ آخر

ای اشک چاره‌ای! غم کوثر نگفتنی‌ست
باران! ببار! روضه سراسر نگفتنی‌ست

با آن‌که روضه خواندن ما با کنایه است
اما هنوز روضهٔ مادر نگفتنی‌ست

تاریخ شرم دارد از آن روزهای تلخ
آن روزهای بعدِ پیمبر نگفتنی‌ست

جا مانده بین کوچه دل بی‌قرارمان
اما حکایت گل پرپر نگفتنی‌ست

باران شوی اگر نود و پنج روز، باز
حال غریب مادر و دختر نگفتنی‌ست

آن‌شب وصیتش به علی ناتمام ماند
باران گرفت... روضهٔ آخر... نگفتنی‌ست

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۶
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ

فاطمهٔ دومین

با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
 
عطر بهشت در نفست موج می‌زند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
 
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شورآفرین شدی
 
بی‌شک برای مادری زینب و حسین
شایسته‌ای که فاطمهٔ دومین شدی...

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۵
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ب.ظ

خیر العمل

زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَک بر وجه أحسنش

زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش

هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می‌چکد ز تماشای گلشنش

زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می‌دهد از شوق دیدنش

از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش

دیگر از این چه مرتبه‌ای باشکوه‌تر
باشد بزرگ کرب‌وبلا طفل دامنش

«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی‌ست
از عاشقانه‌های سحرهای روشنش

بی‌شک منا و مکه دگر مُحرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش

شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۲
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۹ ب.ظ

صد و ده پنجره اعجاز

ای که از روز ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو

سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو

کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت
هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۹
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ب.ظ

آینۀ زهرا

در علم و فضیلت و ادب، دریایی
در عصمت و صبر و حلم، بی‌همتایی
سجادۀ تو شمیم کوثر دارد
تو آینۀ حقیقی زهرایی

ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
در حجب و حیا آینۀ فاطمه‌ای
در وقت خطابه شور حیدر داری

ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب
در شام نیفتاده‌ای از پا، بانو!
یک لحظه در این مقابله چون زینب

هر چند که بی‌صبر و قراری بانو!
هرچند غریب و داغداری بانو!
در کوفۀ بی‌کسی و شام غربت
چون کوه وقار، استواری بانو!

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۵
یوسف رحیمی
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ب.ظ

فدای غربتت

شب قدری و قدرت مانده مکتوم
میان شیعه هم هستی تو مظلوم
فقط نام تو را بردیم گاهی
فدای غربتت! یا ام کلثوم

میان شهر پیچیده صدایت
چنان که اشک‌ها شد هم‌نوایت
تمام کوفه بانو! زیر و رو شد
ز شور بی‌امان خطبه‌هایت

کمر بر استقامت بسته زینب
که یک‌دم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب

صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این شش ماه یک دم هم نیفتاد
«حسینم واحسینا» از لب تو

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۳
یوسف رحیمی