جهان نشسته سر سفره روایاتت
رسانده ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
دلی که پر زده تا آستان احسانت
که غرق نور اجابت کنی دقایق را
بر این کویر دل نیمه جان من، ای جان!
ببار جرعه ای از کوثر حقایق را
مرید صبح نگاه تو می برد از یاد
مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را
نگاه لطف تو آقا به دل بها داده
و با رضای تو دارم رضای خالق را
تویی که ضامن صبح سعادتم هستی
تویی که روشنی هر عبادتم هستی
تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می شد
دلیل ها همه با عشق مستند می شد
تو آمدی پر و بالی دهی به دلهامان
به پای درس تو هفت آسمان رصد می شد
خوشا به حال دلی که عروج را فهمید
مسیر روشن تو از بهشت رد می شد
میان آن همه شاگرد شد سعادتمند
کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می شد
نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی
تجلیات الهی الی الابد می شد
شده ست جلوه گر از هر کرانه آیاتت
جهان نشسته سر سفرهی روایاتت
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
همان حریم بهشتی همان بهشت بدیع
همان دیار الهی که از نسیم خوشش
شده ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع
«و یطعمون علی حبّه ...» نمایان است
کرانه های کرامت چه بی کران و وسیع
گدائی حرمش اعتبار هر عاشق
امید ماست توسل در این سرای رفیع
چه غم ز غربت دنیا و حسرت عقبا
نگاه روشنتان تا برای ماست شفیع
کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
مگیر از دل من یارب این سعادت را
گدائی حرم اهل بیت عصمت را
غبار مقدم تو عطر آشنا دارد
برای دیده ام اعجاز کیمیا دارد
گدای خانه به دوش توام قبولم کن
گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟
دگر چه جای گلایه ز فقر می ماند
کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد
دل شکستهی من حرفهای ناگفته
دل شکستهی من شوق التجا دارد
کسی که بوده تمام وجودش از جودت
در آستانه ات امشب دو خط دعا دارد
همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع
همیشه حسرت دیدار کربلا دارد
چه می شود همهی عمر با شما باشم
غبار صحن تو و صحن کربلا باشم